↧
استمرار راهیان نور با اجرای طرح تداوم ارتباط/ راه اندازی هیئت های مردمی خادمین شهدا و اجرای طرح مقتل تا مدفن
↧
حاج جسین یکتا: راهپیمایی اربعین از نتایج و حکمتهای راهیان نور است
↧
↧
جشنواره سراسری عکس رهروان عشق
↧
زنی که جوراب می بافد تا پای رزمنده ای که در راه اسلام می جنگد از سرما نلرزد
به گزارش خبرنگار راهیان نور، همه ملت ایران در هشت سال دفاع مقدس با هم بسیج شده بودند تا هر طور که هست از نظام و انقلاب و آرمان های امام شان پاسداری کنند. هر کس به نوعی در این پیروزی شریک شد. یکی جان خود را داد، دیگری فرزندش را و عده ای هم مالشان را هر چقدر هم کم در راه خدا دادند. نامه ای را که در این مطلب خواهید خواند نوشته شده توسط خانمی است که یک جوراب را که در توانش بوده بافته و تقدیم رزمندگان اسلام کرده است. متن نامه به دست خط خانم «سارا فخیمی» متن نامه خانم سارا فخیمی: «فرزند قهرمانم! من که پیرزنی هستم ضعیف و نمی توانم در کنار شما فرزندان دلیر اسلام، بر علیه دشمنان قرآن بجنگم، این جوراب را برایت بافته، تقدیمت می کنم تا در راه پاسداری از انقلاب اسلامی، پاهای استوارت از سرما نلرزند. پیروز باشی، مادر تو: سارا فخیمی» |
↧
کودک رزمندهای که نگاه دوربین را تحمل میکند/ عکس
به گزارش خبرنگار راهیان نور، عکسی که در این صفحه می بینید در اسفند 1362 در هورالهویزه در منطقه ی عملیاتی خیبر توسط آقای محمدحسین حیدری انداخته شده است.در این تصویر پسربچهای که با ادوات جنگی که هر کدامشان بر تن او زار میزند با چهرهای شیرین و مصمم به نقطهای خارج از قاب مینگرد. گویی که او نگاه دوربین را تحمل میکند تا با تمام شدن کار عکاس باز به آن هیبت کودکی خویش بازگردد. اورکتی بر تن دارد که فانسقههایی بر روی آن بسته است که بخاطر گشادیاش مچاله شده است. کلاه خودش را نیز با چپاندن کلاهی پشمی بر سر گذاشته است تا پایین نیاید و چشمانش را نپوشاند. کودکی او وقتی نمایانتر میشود که سربندهای بسته به پیشانی و کلاه خود او را مینگریم. سربند یاحسین شهید بر کلاه خود و سربند عاشقان کربلا بر پیشانیاش. و چه زیبا گفت سید شهیدان اهل قلم:چه روزگار شگفتي! بگذار اغيار هرگز در نيابند و فرداي روشن ما را در حضور امروز بچههاي ما نبينند. بچههاي ما امروز در تظاهرات و هيئتها و روضهخوانيها بزرگ ميشوند و شير مادر را مخلوط با اشكهاي حسيني ميمكند و عشق حسين (ع) با جانشان آميخته ميگردد و آيندهي انقلاب را تا فرداهاي دور و حكومت جهاني عدل در سراسر كرهي زمين استمرار ميبخشند. بگذار دشمن خود را بفريبد و از پيوند تاريخي ما با عاشورا غافل بماند. اگر امام تنها نماند اسلام هم پيروز خواهد شد، و ما اهل كوفه نيستيم كه امام را تنها بگذاريم. بگذار دشمن هرگز در نيابد آينده در كف آن حزباللهي كوچكي است كه كفن «هيهات منا الذله» در بر كرده است و قلك پساندازش را چون نارنجكي به قلب دشمن ميكوبد. بگذار دشمن خود را بفريبد و در انتظار از پا نشستن ما باشد. آينده از آنِ فرزندان ماست |
↧
↧
همسر رزمنده ای که دائما در جبهه است/ عکس
↧
شهادت؛ مزد خادم شهدا
↧
سومین تقویم تخصصی راهیان نور منتشر شد
↧
پیامی برای مسئول ستاد راهیان نور مازندران که شهید مدافع حرم شد
↧
↧
اعزام 12 هزار نفر مددجوی کمیته امداد به راهیان نور
↧
مراسم اختتامیه راویان روحانی راهیان نور برگزار می شود
↧
امروز؛ بازدید قهرمانان ورزشی کشور از یادمان های غرب کشور
↧
راهیان نور؛ نمود بارز حال و هوای بسیجی نسل جوان
↧
↧
دلنوشته دختر شهید محمد بلباسی
↧
برگزاری مراسم جشن ولادت امام حسین(ع) در ستاد مرکزی راهیان نور کشور
↧
اشک دلدادگی مازنیها در فراق مدافعان حرم/ یک پیکر از ۱۳ پیکر کبوتران خونینبال به طبرستان بازگشت
↧
تقدیر خادمین از سردار راهیان نور+ عکس
↧
↧
شهیدی که پدرش او را نذر حضرت ابوالفضل(ع) کرد +عکس
به گزارش خبرنگار راهیان نور، شهید «علیرضا کریمی» متولد 22 شهریور سال 1345 مقارن با ایام ماه مبارک رمضان در محله سیرجان اصفهان است؛ او در خردسالی دچار بیماری شد و پزشکان معتقد بودند که زیاد زنده نمیماند، به طوری که در 4 سالگی کبد وی از بین رفت و دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود.پدرش، علیرضا را نذر آقا ابوالفضل(ع) کرد و آن روز این کودک به طور معجزهآسایی شفا گرفت و حتی سالها بعد قهرمان ورزشهای رزمی شد.با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، علیرضا هم به میدان رزم شتافت و در عملیات «محرم» در اثر اصابت گلوله خمپاره سر و دست و پایش مجروح شد؛ بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه بازگشت و فرمانده گردان امیرالمؤمنین(ع) به خاطر شجاعت و مدیریتی که علیرضا از خود نشان داده بود، مسئولیت دسته دوم از گروهان ابوالفضل(ع) را به او داد.نفر وسط علیرضا کریمیعلیرضا در آخرین دیدار با خانوادهاش به مادر میگوید: «ما مسافر کربلائیم، راه کربلا که باز شد برمیگردیم» و در پایان آخرین نامهای هم که فرستاد، نوشته بود «به امید دیدار در کربلا».علیرضا در عملیات «والفجر یک» در منطقه فکه حضور پیدا کرد؛ در این عملیات هر دو پایش مورد هدف گلوله بعثیها قرار گرفت؛ فرماندهاش تلاش میکرد تا او را به عقب برگرداند، اما علیرضا میگوید: «شما فرماندهای برو بچهها منتظرت هستند».علیرضا در حالی که روی زمین افتاده و به سختی میخواست خودش را به سمت تپهها بکشاند، ناگهان یکی از تانکهای بعث به سرعت به سمت وی رفته و از روی پاهایش رد میشود، علیرضایی که فقط 16 سال داشت...گردان حضرت اباالفضل(ع)برادر شهید، از روزی میگوید که عاشق حضرت ابوالفضل(ع) برمیگردد: آمدم خانه، مادرم هیجان زده بود، با رنگ پریده گفت: «علیرضا برگشته! پسر من بعد 16 سال برگشته» کمی مادر را نگاه کردم و گفتم: «آخه مادر چرا نمیخواهی قبول کنی، پسرت شهید شده، جنازهاش هم توی فکه مانده».مادر گفت: «به خدا چند دقیقه پیش آمد، دست من را بوسید و گفت: خستهام، بعد رفت توی اتاق و خوابید».ظهر همان روز اخبار اعلام کرد: فردا بعد نماز جمعه 3 هزار شهید در تهران تشییع خواهند شد، خبر بعدی این بود که اولین کاروان زائران ایرانی امروز به طور رسمی وارد کربلا شد!یکباره رنگم پرید، حالا علت حضور علیرضا و صحبتهای مادر را فهمیده بودم، علی گفته بود: «من برمیگردم اما زمانی که راه کربلا باز شود!» حالا هم راه کربلا به طور رسمی باز شده.با بنیاد شهید تماس گرفتیم، کاملاً صحیح بود، «علیرضا کریمی» اعزامی از اصفهان یکی از شهدا بود، چند روزی تا محرم باقی مانده بود، ما هم صبر کردیم تا پیکر علیرضا بیاید بعد مراسم بگیریم اما خبری نشد!به سپاه و بنیاد شهید و....مراجعه کردم، گفتند: شاید تشابه اسمی بوده، خلاصه هر کسی چیزی گفت و ما هم نا امید شدیم؛ اما چند روز بعد پیکر علیرضا بازگشت! این مسئله عادی نبود، پیکر علیرضا درست شب تاسوعا به اصفهان آمد، شب ابوالفضل العباس(ع)، همان شب او را به مسجد آوردند.این عاشق آقا ابوالفضل(ع) در شب تاسوعا تشییع شد، صبح روز بعد هم با مراسم با شکوهی پیکر او را به خاک سپردیم.آخرین دست نوشته علیرضایکی از بچههای تفحص آمده بود خانه ما و میگفت: «این شهید به خواب علیرضا غلامی مسئول گروه ما آمده و گفته بود: وقت آن رسیده که من برگردم!» بعد هم محل حضور خودش را گفته بود!علیرضا تاکنون مشکل سفر کربلای بسیاری را حل کرده! اصلاً به همه من و شما در آنجا وعده کرده! در پایان آخرین نامهاش خطاب به همه ما نوشته بود: «به امید دیدار در کربلا، برادر شما علیرضا کریمی». |
↧
دو دشت پر از عشق برای حاج بابا+ عکس
به گزارش خبرنگار راهیان نور، از دفاع مقدس نام برخی از شهدا را به یادگار به جا مانده که بدنشان در دو قسمت، دو مزار و دو شهر به خاک سپرده شده است. یکی از این شهدا "محسن حاجی بابا" است که تکهای از بدنش در دامنه بازی دراز و در غرب کشور برای همیشه ماندگار شد. شاید نیاز بود بدن او که یکی از فاتحان بازی دراز است در مشهدش، زیارتگاه امروز مسافرین راهیان نور شود.شهید محسن حاجی بابا در خانوادهای مذهبی در محله نیروی هوایی به دنیا آمد. هوش بالای او باعث شد تا به عنوان شاگرد اول مدارس زبانزد خاص و عام باشد. وی فعالیت های خود را در قبل از انقلاب از مسجد قدس و زیر نظر آیت الله امامی کاشانی آغاز کرد و جزو اولین سربازانی بود که به دستور امام خمینی از پادگان فرار کرد. پس از انقلاب و در سال 58 از بین 400 نفر داوطلب کنکور پزشکی رتبه 4 را کسب می کند، اما به پدرش میگوید که میخواهد پاسدار شود. بعد از شروع جنگ تحمیلی شهید حاجی بابا برای دفاع از دین و وطن خود وارد مناطق عملیاتی میشود و فرماندهی محور سرپل ذهاب را برعهده میگیرد.اما آرزوی شهید حاجی بابا چیزی نبود جز شهادت. این را سرهنگ بهرامیان راوی دفاع مقدس از قول دوست شهید میگوید. او ادامه میدهد: «شهید حاجی بابا وقتی میبیند که دوستانش شهید شدهاند به دوست خودش حسین خدابخش گفته بود دعا کن با گلوله توپ شهید بشویم. زیرا اگر در این دنیا بسوزیم میتوانیم مطمئن شویم که خداوند گناهانمان را بخشیده است.»مرندی از دیگر همرزمان شهید حاجی بابا میگوید: «شهید انس و الفتی مثال زدنی با قرآن داشت. همیشه زیارت عاشورا میخواند. تنها چیزی که به هیچ کس هدیه نمیداد انگشتری بود که از مادرش به یادگار گرفته بود. و به من میگفت میخواهم به گونهای شهید شوم که حتی تکههای بدنم را نتوانند جمع آوری کنند.»فتح بازی دراز به روایت شهیداو در فتح ارتفاعات بازی دراز اوج ایثار، فداکاری و شهامت را به نمایش میگذارد. حاجی بابا دربارة این عملیات، طی مصاحبه ای با مجله پیام انقلاب گفته بود: "برای فتح ارتفاعات بازی دراز، به اتفاق چند تن دیگر از فرماندهان سپاه، طرح همه جانبه و گستردهای تهیه کردیم که لازمه آن، فداکاری و ایثار در سخت ترین و کمترین امکانات بود. در این عملیات موفق شدیم از پشت ارتفاعات بازی دراز عکس و فیلم تهیه کنیم که به شناساییهای بعدی کمک کرد. این عملیات از چند محور شروع شد و دلیل موفقیت نیز تا حدودی الحاق تمام محورها با یکدیگر بود که دشمن هیچ فکر نمیکرد بتوانیم از این ارتفاعات در هم پیچیده بالا برویم. جالب این است که اگر به ارتفاعات دقیق نگاه کنیم، صخره ها طوری است که حتی کوهنوردها هم نمیتوانستند ظرف مدتی که ما رفتیم، بالا بروند و این امر محقق نشد، مگر به مدد غیبی الهی که ما را به آن ارتفاعات کشاند. این امدادهای غیبی محسوس به نیروهای عمل کننده روحیه میداد و حالت معنوی عملیات را به حدی بالا میبرد که در سخت ترین شرایط، به نیایش و خواندن دعای توسل مشغول بودند. امداد نیروهای غیبی و فرماندهی امام زمان(عج ) در عملیات کاملاً محسوس بود."شهید حاجی بابا در مرحله دوم شناسایی منطقه به همراه شهید شوندی و احمد بیابانی توسط دشمن دیده میشوند و مورد هجوم قرار میگیرند. در نهایت با گلوله توپ 130 خودروی آنها مورد اصابت قرار گرفته و پیکرشان در آتش میسوزد.پیکر شهید حاجی بابا را به تهران بر میگردانند و در قطعه 26 بهشت زهرا(س) دفن میکنند. اما وقتی حسین خدابخش میخواهد خودروی آتش گرفته را به عقب برگرداند متوجه میشود تکهای از بدن شهید حاجی بابا در خودروی سوخته جامانده است. تکه دیگر بدن شهید را در روستای مشکنار در نزدیکی منطقه بازی دراز، یعنی مشهد شهید دفن میکنند تا شهید حاجی بابا برای همیشه در غرب کشور ماندنی شود. وقتی که از منطقه بازی دراز به سمت پادگان ابوذر حرکت میکنیم به روستای مشکنار میرسیم. روستایی که به یادگار دارد تکه ای از بدن شهید محسن حاجی بابا.وصیت نامه شهیداین شهید والامقام در بخشی از وصیت نامهاش مینویسد: «این وصیت نامه بنده سرا پا تقصیر محسن حاجی بابا است. امید است کلیه برادران و خواهران و پدران و مادران مسلمان مواردی که امام امت به عنوان اتمام حجت و شهدا برای امت بازگو میکنند مو به مو به اجرا درآورند. من آگاهانه در این راه قدم گذاشتم و فقط برای پیروزی اسلام و قرآن در جبهه حاضر شدم. از عموم برادران تقاضامندم این بنده عاجز را حلال نمایند و از امام امت میخواهم که برای قبول شهادت من به درگاه خداوند تبارک و تعالی دعا کند. به خدا قسم من شرمنده این همه شهید و مجروح انقلاب و جنگ تحمیلی هستم.»انتهای پیام/ |
↧
دیدار سردار ادیبی و اعضای ستاد مرکزی راهیان نور کشور با جانبازان آسایشگاه ثارالله
↧