در باورم نمی گنجد که روزی در بهشت پا نهاده ام. پیش از سفر نور فکر میکردم به مکانی خواهم رفت که فقط خاک است و راوی برایم از این مکان میگوید. اما اینجا را بهشتی بی بدیل یافتم. عشق و دلدادگی و سر سپردگی به معبود را از گوشه گوشه ی این سرزمین میتوان حس کرد.
درِ بهشت همین جاست! قدم بردار.
اینجا شلمچه است... شلمچه و حاج حسین خرازی ،شلمچه و شهیدان شاهد، شلمچه و یک دنیا دلدادگی، شلمچه و بوی کربلا، شلمچه و سرهای از تن جدا.
خدای من ! چقدر این سرزمین غم دارد هیچگاه غروبهای آن را از یاد نمی برم. خورشید که غروب میکند یادت می آید که شلمچه و شهیدانش خورشید بی غروبند چرا که عاشورا و عاشوراییان، آفتاب آسمان عشقند که هیچ ابر آلوده و تاریک یزیدی نمی تواند جلوی آنها را بگیرد.
نگاهم به زمین می افتد. خاک شلمچه زیباتر از آسمان آبی ست چرا که شلمچه قتلگاه مرغان عاشقی ست که بی قرار وصال معشوق بودند.
مهرزاد کردستانیخبرنگار افتخاری شلمچه