عضو یکی از مکتب های انحرافی شده بود. مکتبی که عاملی گشته تا اعتقاداتش روز به روز سست تر شود. مکتبی که رئیس آن ادعای پیغمبری داشت و عمده فعالیت هایش از طریق فضای مجازی بود. دختر در نتیجه ارتباط با این مکتب به شدت منزوی و افسرده شد و یکی از دوستانش هم بر اثر این ارتباط خودکشی کرده بود. می گفت: چندین بار خواهرش به او پیشنهاد آمدن به راهیان نور را داده بود. ولی او با غرور و با این اعتقاد که آنجا فقط مشتی خاک است به او جواب رد داده بود. سال قبل مادرش از راهیان نور برای او شناسنامه یک شهید آورده بود. ولی او آن را به گوشه ای انداخته و با تندی گفته بود: این خرافات را باور ندارم. تا اینکه چند ماه قبل در دوره طرح ولایت شرکت کرده، و یکی از دوستانش به او پیشنهاد خواندن کتاب شهید ابراهیم هادی را می دهد، اما او باز هم جواب رد داده بود اما دوستش کتاب را خریداری نموده و به او هدیه می دهد، او که از این عمل متعجب شده بود، مشتاق خواندن کتاب شده و پس از خواندن به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و سرآغاز تحولش از همان جا رقم می خورد. شهید ابراهیم هادی، برای او یک هادی و چراغ راه شده که او را از آن مکتب الحادی و دروغین بیرون آورده و به مکتب شهدا که همان مکتب اسلام اصیل است وارد کرد. آنجاست که می فهمد آن مکتب الحادی و امثال آن چاه ضلالتی بیش نیستند که هدفی جزء گمراهی و نابودی ارزش ها و باورها ندارند. مکاتبی که خروجی مستقیم آن رواج تفکر پوچ گرایی و عناد با اسلام است و امروز این دختر به برکت خون شهدا دوباره متولد شده و خادم شهداست و این تولد دوباره را مدیون شهید هادی می داند و او رو الگوی خود قرار داده و می گوید: می خواهم مثل او باشم.انتهای پیام/