کنار مزارتان که قدم می زنم، ذهنم پشت خاکریز جبهه سنگر می گیرد و نگاهم میان شعله های آتش دشمن سخت می سوزد، خوب می دانم از تمام دلبستگی هایتان گذشتید تا کبوتر دلتان سبکبال از حصار سینه بال بگشاید، همه راه های باریک تردید را پشت سر گذاشتید و به وسعت یقینی رسیدید که ایمان بر شاخه های نجابت سر به زیر اخلاص را به سجده می برد.
آن روزها دشمن از مرز جغرافیایی هجوم آورد و شما در راه خدا با تمام وجود از ذره ذره خاکمان دفاع کردید تا ایران را به بلندای شکوه برسانید و شهادت را در دنیا به صلابت بنشانید، از خود تا خدا پل بستید تا سبکبار از خود خود رها شوید، آسوده از هر چه خیال ولی امروز دشمن از مرز دلها گذشته با هجومی سخت که کشته هایش شهید نیستند، کشته هایش ناخواسته در راه دشمن چون برگ های پاییزی با باد خزان از شاخه این مرز و بوم جدا می شوند، از تن این وطن مقدس.
دعا کنید قداست آن روزها از نهانخانه دلهایمان برخیزد و شکوه ایران را همچنان در تاریخمان چون گذشته سرفرازمان به ثبت برساند، تاریخی که روی برگ برگ آن عشق از ایثارتان غبطه می خورد و عطوفت از جانفشانی تان رشک می برد، صداقت خنده از لبانتان برمی چید و عزت بر پیشانی تان می درخشید.
نامتان همواره آذین کوچه هایمان و شناسنامه تاریخ پرشکوه ایران است، پر از قداست آزادی و سندی ارزشمند برای فردایی که در راه است.
کاش می دانستم با خدا چه گفتید که این گونه آرام در میان خاک آرمیده اید و چنین زیبا در پهنه آسمان می درخشید.
میر حامد میریحیویخبرنگار افتخاری یادمان شهدای هویزه