Quantcast
Channel: ستاد مرکزی راهیان نور کشور - آخرين عناوين اخبار :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3984

سومار، جایی آن سوی افق/ تصاویر

$
0
0
زائر نگار راهیان نور، نقشه راهیان نور را که بگیری رو به رویت، می شود سمت چپ. توی  برگه همراهم نوشته: استان های کرمانشاه و ایلام. با نشستن توی اتوبوس وی.آی.پی ساعت 10 شب پایانه بیهقی به مقصد کرمانشاه مقدور می شود. تا سرپل ذهاب هم با سواری به راحتی آمدم.به سمت سومار راه افتادم. سومار که نزدیکترین نقطه ایران به بغداد است با فاصله ای حدود 100 کیلومتر. با هماهنگی با هنگ مرزی سومار به سوی یادمان زیبای عملیات مسلم بن عقیل (ع) رفتم.معلوم است محوطه یادمان مسلم تازه پاک سازی شده. توی هر مشت خاک اینجا حداقل یک ترکش پیدا می شود. به نظر می رسد اگر خاکش را غربال کنیم نسبت سنگ و ترکش مساوی باشد! اطراف پُر است از خرج آرپی جی و ته مانده خمپاره شصت و هشتاد و تک و توک صد و بیست. عمل کرده و عمل نکرده. بعد از این همه سال هنوز می شود نقطه اوج درگیری را به راحتی پیدا کرد. جایی که پر است از پوکه کلاش (AK47) و تیربار گرینف که مثل نقل و نبات است زیر پایمان و لابلایش هم فشنگ های شلیک نشده به چشم می خورد. جملگی زنگ زده. گذر زمان رنگ قهوه را نشانده روی همه شان. به غیر از مین های والمر ایتالیایی که روکش پلاستیکی کرم رنگشان قدری رنگش پریده و گر نه سرهای پنج شاخه شان هنوز هم هراس به دل می اندازد. بیراه نیست که رسیدن به اینجا تنها با هماهنگی های نظامی و بعد از گذر چند پست ایست و بازرسی امکان پذیر است. برای رسیدن به دیدگاهی که روی ارتفاع یادمان مسلم در گیسکه قرار دارد با سیم خاردار حلقوی تنها یک مسیر باریک مشخص کرده اند. ادامه همان مسیر دور می زند و از طرف دیگر تپه بر می گردد همان جای اول. در طول مسیر خادمان یادمان با لباس بسیجی و سربازهای هنگ مرزی نیروی انتظامی با سلاح و حمایل، لبخند زائران را راهنمایی می کنند. لبخندی محزون و مودب. انگار کلی حرف برای گفتن در همین لبخندشان جمع شده باشد. البته بیشتر مواظبند کسی از سر کنجکاوی یا به هوای برداشتن یادگاری، هوس رفتن به آن طرف سیم خاردار به سرش نزند. بقایای سنگرهای مخروبه توی شیار سمت چپمان هنوز دست نخورده مانده. هوا صاف و صاف است و آفتابی. تکه های ابر  توی  پس زمینه آبی نقش های زیبایی درست کرده اند. آن بالا بیرق های قرمز و پرچم ایران را باد تکان تکان می دهد. می ایستیم بالای خط الراس. یک دشت صاف روبرویمان است. می شود با چشم غیر مسلح به راحتی سد مندلی عراق و دریاچه پشتش را به نظاره نشست. پاسگاه های مرزی ایران و عراق را هم در سمت راستمان، که عین دو تا مهره رخ توی صفحه شطرنج رو بروی هم قد علم کرده اند. هر از گاهی انعکاس برق آفتاب توی شیشه خودروها هم محل جاده را برایمان مشخص می کند. جاده ای که  می گویند مستقیم به بغداد می رود. از آن بالا چشم ناخود آنگاه می رود سمت توده ای سیاه در دور دست تر. نخلستانی که می گویند 96 شهید ما هنوز لابلای نخل های آن جا مانده اند... رو می کنم به سمت غرب. کربلا جایی در افق دشت مقابل ماست. ناخود آگاه به رسم ادب دست روی سینه  قرار می گیرد و لب ها به زمزمه تکان می خورد: السلام علیک یا اباعبدالله... وقت کم است. باید به سومار برویم. زیارت دو شهید گمنام . رفیقم می گوید معلوم نیست سال یا سال های بعد کسی بتواند به آنجا برود یا نه. معلوم نیست دست  ایران بماند یا تحویل عراق شود. معلوم نیست در برنامه های بعدی راهیان نور قرار  داشته باشد یا نه. نتیجه هر چه باشد تا همیشه یاد این روز در من زنده خواهد  بود. روزی که نگاهم به انتهای افق گیسکه  گره خورد و دلم پیش شهدای آن  نخلستان دور دست جاماند، جایی درست آن سوی افق...       

Viewing all articles
Browse latest Browse all 3984

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>