به گزارش خبرنگار راهیان نور، «عبدالله جعفری» بازمانده سازمان پیشمرگان کرُد مسلمان و فرمانده اطلاعات پیشمرگان در سالهای 57، 58، 59 و سالهای دفاع مقدس بود که از سوی شهید «محمد بروجردی» منصوب شده بود. وی به دلیل سابقه انقلابی و مبارزاتی در منطقه کردستان و همرزم بودن با شهید محمدبروجردی و سرلشکر رحیم صفوی اشراف کاملی بر موضوعات و مسائل کردستان در سالهای انقلاب دارد. وی همچنین این روزها علیرغم چندین بار مورد سوء قصد قرار گرفتن از سوی بازماندگان گروهکهای ضد انقلاب همچنان با روحیه انقلابی در شهر سنندج مشغول روایتگری از دلیرمردیهای پیشمرگان مسلمان کرد، پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی شهید «محمد بروجردی» و آشنایی با «شهید علی صیاد شیرازی» و بسیجیان و مدافعان کردستان است. این گفتوگو حاصل هم نشینی با این پیشمرگ کُرد مسلمان است که میخوانیم: زمانی که انقلاب پیروز شد منطقه کردستان از نظر فرهنگی، اقتصادی و عمرانی منطقه محرومی بود. حاکمان کج فهم پیشین به کردستان رسیدگی نکرده بودند و به همین خاطر مردم با بدبینی به دولت جدید نگاه میکردند. در منطقه کردستان تعدادی از خانهای منطقه ارتشیها و ساواکیهای فراری را در شهر سنندج جمع کرده بودند و تبلیغ میکردند اگر دولت شیعی با محوریت روحانیت تشکیل شود شهرهای سنی نشین مخصوصاً مردم اهل سنت را از بین میبرند. در آن زمان فقر فرهنگی شدیدی حاکم بود و به همین دلیل مردم زیادی جذب این تبلیغات شده بودند. تعدادی از پادگانهای منطقه کردستان به دست گروهکهای وطن فروش رسید. گروهکهای وطن فروشی مثل کومله، دمکرات، روزگاری، پیکار، اشرف دهقان، راه کارگر، چریکهای فدایی خلق، اکثریت و اقلیت و تودهایها بودند. آن روزگار سنندج مانند بازار شام بود و هر کسی صبح زود از خواب بیدار میشد حاکم بود. گروهک کومله یک روحانی به اسم شیخ عزالدین حسینی امام جمعه مهاباد را قبل از انقلاب به عنوان رهبر ملی و مذهبی معرفی کردند و عبدالله مهتدی و صلاح مهتدی از خانهای منطقه بوکان را به عنوان دبیر کل کومله انتخاب کردند. آن زمان انقلاب نو پا بود و در فکر شناساندن خودش به دنیا و این گوشه از کشور در کشمش جدا شدن از کشور بود. کردستان با قرآن عجین شده بود؛ در همین شهری که به دارالمساجد و دارالعلم مشهور بود دَرب مساجد را بستند و به جای نماز و قرآن آموزش نظامی و دروس اسلحه شناسی میدادند. تمام گروهکها کُرد نبودند، تعداد زیادی از استانهای دیگر با شعار عوامل فریبانه «دفاع از خلق، رفاه و آزادی» فعالیت میکردند. همان زمان بود که همراه با 60 نفر از جوانان این منطقه به ندای حضرت امام خمینی(ره) لبیک گفتیم و کمیته انقلاب را در شهر سنندج تشکیل دادیم. برای اولین بار پرچم جمهوری اسلامی ایران در سنندج به اهتزاز در آمد؛ این اقدام خار چشمی بود در چشم عناصر ضد انقلاب. آنها هر روز با عناوین مختلف در سراسر شهر راهپیمایی برپا میکردند. ضد انقلاب مکارانه حرکت میکرد؛ اول بر ضد حضرت امام(ره) شعار میداد و وقتی بر تعدادشان افزوده شد بر علیه اسلام شعار دادند. افکار اکثر گروهکها کمونیسم و مارکسیسم بود. شیخ عزالدین 9 اسفند 57 در کردستان اعلام خودمختاری کرد. طرفدارانشان از تمام شهرهای کردنشین به سمت سنندج سرازیر شدند؛ سه شب و سه روز رژه و پایکوبی کردند و پس از این ماجرا بود که حضرت امام خمینی(ره) اعلام مخالفت کردند. آن زمان تنها پادگانی که مستحکم و سرپا بود پادگان لشکر 28 سنندج بود که در 28 اسفند 57 به آن حمله شد. 5 روز پادگان در محاصره کامل بود؛ شهید فیض الله عمانی و نجف پور دو نفر از افسران ارتشی بودند که فرماندهی پادگان را بر عهده داشتند، آنها 5 روز مقاومت کردند و اجازه ورود گروهکها به پادگان را ندادند. بعد از 5 روز محاصره هیئتی از تهران وارد سنندج شد. شهید آیت الله بهشتی، آیت الله طالقانی، هاشمی رفسنجانی و بنی صدر بعد از 2 روز بحث و گفتوگو در مسجد جامع شهر سنندج به جنگ خاتمه داده شد ولی خواسته آنها این بود که حتماً باید کمیته از کردستان خارج شود و انتظامات لشکر28 هم دست آنها باشد؛ حضرت امام مخالفت کردند و فرمودند باید کمیته در کردستان بماند. در اردیبهشت 58 به دستور شیخ عزل الدین تحصنی در سنندج به راه افتاد. تعدادی از اعضای کومله لبانشان را دوخته بودند که خبر آمد هیئتی از تهران خواهد آمد. هیئت که از تهران آمد هیچ سنخیتی با افکار امام نداشتند. داریوش فروهر، قطب زاده، صباغیان، صادق وزیری با سران گروهکها به توافق رسیدند و میتینگ راه میانداختند و هر روز یک سخنران داشت. زمانی که به سمت تهران رفتند به گروهکها قول داده بودند که حتماً کمیته از کردستان خارج میشود. 23 تیر 1358 در شهرستان مریوان صبح زود به کمیته حمله شد و گروهک کومله به سرکردگی محمد حاجی محمود کمیته را آتش زدند و سر «شهید عبدالله طرطوسی» فرمانده کمیته را از تن جدا کردند. «شهید عبدالله طرطوسی» اولین سربریده نظام در کردستان بود. در زمانی که به مریوان قم دوم میگفتند مسلمانان مجبور به مهاجرت به سنندج شدند. یک هفته بعد از حمله به کمیته مریوان به کمیته شهر سنندج نیز حمله شد. آن زمان هیچ کس از مردم حمایت نمیکرد. کمیته را به آتش کشیدند و دوباره مجبور به ترک سنندج شدیم و به کرمانشاه و سپاه پاسداران رفتیم. در سپاه استان کرمانشاه اولین کسی که با او آشنا شدیم، «شهید محمد بروجردی» بود؛ فرمانده سپاه شمالغرب مسیح کردستان بود؛ مسیح یعنی پاک و نجات دهنده، او بود که در کرمانشاه به همه ما اسکان داد. مهر ماه 1358 سازمان پیشمرگان کرد مسلمان با موافقت حضرت امام شکل گرفت. امام در صحیفه نور از سازمان پیشمرگان کرُد نام برده است. شاخه پیشمرگان سنندج با 60 نفر نیرو تاسیس شد و آن زمان در بین خودمان فردی را به اسم «عمو رحیم» که چند سالی پیشمرگ بارزانی بود را به عنوان مسئول خودمان انتخاب کردیم. «شهید داریوش چاپاری» به عنوان فرمانده عملیات پیشمرگان کُرد انتخاب شد. ایشان در مدت مسئولیت سه بار ترور شد اما به شهادت نرسید. آن روزها من از طرف شهید بروجردی به عنوان مسئول سازمان اطلاعات و عملیات انتخاب شده بودم. بعد از چند روز به یکی از پادگانهای استان کرمانشاه منتقل شدیم. یک شب شهید بروجردی به پادگان آمد و گفت قرار است فردا عملیات داشته باشیم و ما فهمیدیم قرار است یکی از شهرهای کردستان آزاد شود. روز بعد تعدادی پاسدار مهاجر و عزیزانی که به طرف کردستان آمده بودند که اکثراً از قم، کاشان و اصفهان به کردستان میآمدند به طرف پادگان آمدند و شب بعد به طرف کامیاران رفتیم و عملیات شروع شد. بعد از 2 روز عملیات کامیاران آزاد شد؛ در حین این عملیات قدم به قدم شهید و مجروح دادیم. در کامیاران مستقر شدیم و تعداد دیگری نیرو از استانهای مختلف به کمک ما آمدند. کومله هر شب به ما حمله میکرد، سال 58 را در کامیاران ماندیم و فروردین 59 هم دستور پاکسازی سنندج صادر شد. آن زمان 80 کیلومتر را به همراه پاسداران طی کردیم، یک روزه به دروازه شهر سنندج رسیدیم. اولین مکانی که آزاد شد فرودگاه شهر سنندج بود. گروهکها می خواستند جنگ را به داخل شهر بیاورند و تبلیغ میکردند که نظام میخواهد شهرهای کردستان را ویران کند. امام طی پیامی فرمودند مسلمانان اهل سنت باید از اسارت کمونیستها بیرون بیایند. نیروهای پاسدار و پیشمرگان کرد در فرودگاه سنندج مستقر شدند؛ چند فروند هلیکوپتر نیروهای کمکی را به فرودگاه آورد. فرمانده نیروها برادر «رحیم صفوی» بود، برادر دیگری در طرح و عملیات همراه او بود به نام «ابوشریف». نیروها از نظر تسلیحات تقسیم بندی شد. اولین مکانی که از نظر فرماندهان باید آزاد میشد دیدگاه شهر سنندج بود. مسیر فرودگاه تا دیدگاه 5 کیلومتر است، به طرف دیدگاه حرکت کردیم. 5 کیلومتر مسیر را در13 روز طی کردیم و قدم به قدم این مسیر را شهید و مجروح میدادیم. پس از تصرف دیدگاه آنجا را به دست نیروهای ارتش دادیم. فرمانده نیروهای ارتشی درجه داری بود که درجه گروهبان یک بود. همان زمان به او جناب سرگرد میگفتند اما لباس سربازی به تن کرده بود. شهید چاپاری از پشت بیسیم پرسید این آقای که همراه ماست چه کسی است. گفتند ما نمیدانیم، ظاهراً فرمانده ارتشیهاست. از بی سیم چی پرسیدیم گفتند او شخصی به اسم «علی صیاد شیرازی» است. او قدم به قدم مسیرها را به همراه نیروهای کرد و پاسدار پیش قراول بود. زمانی که دیدگاه آزاد شد شب پس از نماز مغرب و عشا نیروها دو شاخه شدند. شاخه اول به فرماندهی «رحیم صفوی» برای آزادسازی صدا و سیما حرکت کردند، چون محل تردد گروهکها بود. شاخه دیگری به سمت بیمارستان توحید رفت. هدف اصلی هم تپههای الله اکبر بود. آن زمان بیمارستان دست چریکها بود که همه کاره آن خانم امینی بود. بیمارستان از دست چریکها آزاد شد. در بیمارستان برنامه ریزی برای آزادسازی تپه انجام شد؛ این تپههای پوشیده از درخت 85 هکتار مساحت داشتند. همزمان از سه محور به فرماندهی برادر ابوشریف، شهید صیاد شیرازی و شهید داریوش چاپاری قرار شد به تپه ها حمله شود و اگر موفقیتی حاصل نشد دوباره به سمت بیمارستان عقب نشینی کنیم. شب اول موفق نشدیم و تعدادی شهید دادیم. شب دوم دوباره نیروها سازماندهی شدند و دوباره از سه محور سازماندهی شدیم. تعدادی از نیروهای کمکی در بیمارستان بودند که شب وقتی درحال استراحت بودند از طریق کانال بیمارستان که به رودخانه منتهی میشد مورد حمله گروهک قرار گرفتند و در حالی که در خواب بودند به رگبار گرفته شده بودند. ما هم نمیتوانستیم به کمک آنها برویم. شب دوم وقتی به سمت بیمارستان رفتیم دریایی از خون در بیمارستان به راه افتاده بود؛ همان شب 123نفر در بیمارستان به شهادت رسیدند. شهدا را به طرف فرودگاه انتقال دادیم، معلوم شد که از کانالها به بیمارستان نفوذ کردهاند. از پمپ بنزین چند ماشین بنزین در کانالها تخلیه کردیم و آتش زدیم. شب سوم تعدادی نیروی کمکی برای ما آمد. شب آخر بچهها گفتند یا تپهها را آزاد میکنیم یا ما برنمیگردیم. همان شب با شعار «الله اکبر» و ایمان در شبی تاریک روی تپه ها آمدیم. ما در این تپهها امدادهای غیبی را میدیدیم. پاسداران در منطقهای بودند که آن را نمیشناختند. ضد انقلاب درست مثل داعشیها زن و بچه مردم را سپر خود قرار میدادند. نیروها روی تپه «الله اکبر» مستقر شدند. همه با تنهای خسته و لباسهایی خونی و چهرهای خندان الله اکبر خمینی رهبر سر میدادند. غروب روز چهارم وقتی آمار پاسداران گرفته شد 600 نفر از عزیزان به شهادت رسیده بودند. نقطه به نقطه تپه الله اکبر با خون شهدا آمیخته شده است. حضرت امام فرمودند بدون وضو وارد کردستان نشوید. ما در استان کردستان 28 هزار شهید تقدیم کردیم و 27 هزار شهید مهاجر و هزار شهید پیش مرگ کرد تقدیم انقلاب کردیم. شب پنجم به طرف شهر رفتیم، تمام خانهها، کوچهها و خیابانها به سنگر تبدیل شده بود. بعد از 26 روز عملیات شهر آزاد شد. آن زمان رسم بود هر کدام از بچهها شهید می شد جیب او را نگاه می کردیم تا وسایل او را نگهداری کنیم. بدون استثنا همه یک قرآن کوچک در جیب داشتند که در خلوت با خدا در ارتباط باشند. به خدا قسم یک ریال هم در جیب یک رزمنده ندیدیم. زمانی که شهر آزاد شد برای امنیت مردم مقر پاسگاه تشکیل شد. هر شب به یکی از محلات شهر حمله میشد و ترور داشتیم. هر روز مورد ترور ناجوانمردانه قرار میگرفتیم. هدف اصلی آنها رزمندگان کرد بود. بیشتر هسته اولیه پیشمرگان کرد مورد ترور قرار گرفتند که آخرین نفر آنها شهید «داریوش چاپاریان» بود که سال 1384 به شهادت رسید. سال 1392 هم ابراهیم محمدی به شهادت رسید. فعلا در حال حاضر تنها بازمانده هسته 60 نفره پیشمرگان کرد من هستم که چند بار مورد سوء قصد قرار گرفتهام. یک بار خانه ما را منفجر کردند و بار دیگر مین جلوی ماشینم گذاشتند و زخمی شدم. این که زنده ماندم امداد غیبی خداوند است چون خودمان نمی توانیم کاری کنیم. تا خدا نخواهد برگی از درخت نمیافتد. ما ماندهایم تا بر علیه ضد انقلاب بگوییم. آنها در طول 8 سال دفاع مقدس نتوانستند هیچ غلطی بکنند و امروز با جنگ نرم میخواهند ضربه بزنند. رزمندههای سپاه آن زمان وقتی از اصفهان و سایر شهرها به سنندج و کردستان میآمدند ساعت ها در راه بودند و وقتی به شهر می رسیدند بدون وقفه به جبهه می رفتند و حرف از خستگی نمی زدند. امروز غربیها با به وجود آوردن داعش و به وجود آوردن اشخاصی مثل ابوبکر بغدادی در منطقه در پی سوزاندن و کشتن و تجاوز هستند. از طرفی وقتی بچه ای پدر و مادرش را داعش کشته است و خانه اش ویران شده بازیگران منطقه نفر دیگری به اسم پاپ فرانیسی را می آوردند که بر پای آن جوان آب می ریزد و جوان را جذب می کنند. این ها بسیار هدفمند کار می کنند. اسلام در شرق و غرب در حال انفجار نور بود که این جنگ را به راه انداختند. مردم باید بدانند آن زمان ما با کفر می جنگیدم نه با کُرد. گروهکها سر مردم بومی را میبریدند و بیشتر بچههای ما مثل شهیدان نمکی شهید شدند. ما افتخار می کنیم در سرزمینی هستیم که 66 خانواده سه شهیدی دارد. انتهای پیام/