اولباری که من با جماعتی از مردم پاوه روبهرو شدم، در ماههای اول پیروزی انقلاب در شورای انقلاب بود. ما عضو شورای انقلاب بودیم. من دیدم چند نفر جوانِ گرم و گیرا و خوشمنظر، با لباس کردی آمدند شورای انقلاب، از ما وقت فوری و ضروری خواستند. من با این جماعت جوان و پرشور ملاقات کردم. حرف آنها این بود که در منطقهی پاوه و اورامانات، ضد انقلاب درصدد است که به مردم انقلابی تهاجم نظامی کند و سختگیری کند و شما به ما کمک کنید تا ما بتوانیم در مقابل ضد انقلاب، مقاومت و ایستادگی کنیم. این مربوط به چند ماه آغازین انقلاب است. شاید کسی نمیتوانست این را تصور کند که از منطقهی کردی، جوانانی مؤمن، معتقد به اسلام و شجاع و در واقع ازجانگذشته، آمادهاند که بار دفاع از شهر را، از این منطقهی شهرستانی اورامانات را خودشان بر دوش بگیرند. توقعشان فقط این بود که دستگاههای مسئول - که آن وقت خیلی هم محدود بود، مشکلات زیادی هم بود، محدودیتهای زیادی هم بود - به آنها کمک کنند، یک تعدادی سلاح بدهند.
بعد این منطقه در دفاع در مقابل ضد انقلاب، امتیاز و برجستگی پیدا کرد. قبل از شروع جنگ تحمیلی، جوانان این منطقه، خودشان یک واحد نظامىِ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در منطقهی اورامانات و پاوه تشکیل دادند؛ سپاه هم کمک کرد، مشغول دفاع از این منطقه شدند. این کوههای سربهفلک کشیده، این سرزمین ناهموار، در مقابل همت مردانه و شجاعت جوانان این منطقه خاضع شد. قبل از آنکه دستگاههای مسئول بخواهند وارد شوند، خود مردم در مقابل ضد انقلاب مقاومت کردند.
قبل از این مرحلهی جنگ نظامی، یک مبارزهی سیاسی هم در این منطقه برقرار بود. یعنی در فروردین ۱۳۵۸، یک ماه و اندی بعد از پیروزی انقلاب، که رفراندوم جمهوری اسلامی شد، ضد انقلاب، هم در این منطقه، هم در مناطق دیگر، شرکت در رفراندوم را تحریم کرد؛ اما مردم پاوه از جملهی کسانی بودند که علیرغم ضد انقلاب و در مقابلهی با آنها، پرشورترین شرکت را در رفراندوم فروردین سال ۵۸ انجام دادند. بعد هم نوبت مقاومتهای نظامی رسید.
من در دوران جنگ، در سال ۶۰ آمدم پاوه. فضای سختی بود. انسان میدید که دشمن سعی کرده است فضای ناامنی را بر این منطقه تحمیل کند. اوائل یا نیمههای فروردین بود، برف روی زمین بود، ما رفتیم روی ارتفاعات. من دیدم همراهان ما اصرار میکنند که اینجا ناامن است، باید برگردید. یعنی آن روز ارتفاعات مشرف به شهر امنیت نداشت. در یک چنین شرائطی، مردم پاوه و برگزیدگان پاوه و جوانان مؤمن پاوه ایستادند، مقاومت کردند و توانستند این جایگاه برجسته را برای خودشان حفظ کنند. منطقه اینجور بود. حالا من پاوه را که مرکزیت داشت و اساس کار، پاوه بود، ذکر میکنم؛ والّا شهرستانِ آن روز که شامل روانسر و جوانرود و ثلاث باباجانی و بقیهی مناطق کوچک بود، همه در این حرکت عظیم شرکت داشتند؛ البته پاوه محور بود، مرکز بود.(1)
یک روز - در شهریور ۱۳۲۰ - چند لشگر از شرق و چند لشگر از غرب وارد کشور شدند و چند تا هواپیما در آسمانها پیدا شدند؛ نیروهای نظامی آن روزِ کشور از پادگانها هم گریختند! نه فقط در جبهه ها نماندند، بلکه آنهایی هم که در پادگان بودند، خزیدند تو خانه ها و خود را مخفی کردند! یک روز هم همین ملت ساعت ۲ بعد از ظهر امام اعلام کرد که مردم بروند پاوه را از دست دشمنان خارج کنند؛ مرحوم شهید چمران به خود من گفت: به مجرد اینکه پیام امام از رادیو پخش شد، ما که آنجا در محاصره ی دشمن بودیم، احساس کردیم که دشمن دارد شکست می خورد. بعد از چند ساعت هم سیل جمعیت به سمت پاوه راه افتاد. من ساعت چهار و پنج همان روز در خیابان به طرف منزل امام می رفتم؛ دیدم اصلاً اوضاع دگرگونه است. همین طور مردم در خیابانها سوار ماشینها می شوند و از مراکز سپاه و مراکز مربوط به اعزام جبهه، به جبهه ها می روند.(2)
آن وقتى که دکتر چمران در پاوه مشغول جنگ بود، پیامى از پاوه فرستاد که پخش شد و حاکى از این بود که نیروهاى ما به وسیلهى نیروهاى مزدور دشمن محاصره شدهاند و شهر پاوه در معرض سقوط است؛ چمران در آنجا با چند نفر پاسدار در محاصرهى دشمن بود و به وسیلهى تلفن توانست تماس بگیرد و امام به دنبال طلب یارىاى که از پاوه شد و سقوطى که پاوه به آن تهدید میشد، دستور بسیج عمومى دادند و بعد از دستور امام وضع در تهران و شاید در بیشتر شهرهاى ایران به روزهاى اوّل انقلاب برگشت؛ یعنى ساعت سه بعدازظهر که تازه پیام امام از رادیو پخش شده بود، در خیابانهاى تهران که شما راه میرفتید، این ماشینها و وانتها و اتوبوسها از جوانهاى مسلمانی پُر بود که به طرف سپاه پاسداران و سایر مراکزى که داوطلب قبول میکرد میرفتند تا خودشان را به جبهه در کردستان برسانند و با ضدّانقلاب بجنگند. همین حالت در پادگانهاى نظامى پیش آمده بود؛ چون امام دستور داده بودند که از همه جا هر کس میتواند باید حرکت کند و ملّت به کردستان بروند و کردستان را نجات بدهند، ما آن وقت خبر شدیم که فرماندهان و سربازان و افسران و درجهداران و همهى کسانى که میتوانستند، به اجابت فرمان امام امّت از پادگانهاى دور، از خراسان، از زاهدان حرکت میکردند که بروند پاوه؛ یک هیجان عظیمى در مردم به وجود آمده بود. بعد از مدّت کوتاهى، یعنى همان روز یا فرداى آن روز خبر آمد که پاوه از خطر نجات پیدا کرده و چمران و بقیّهى برادران پاسدارى که در آنجا بودند سالم ماندهاند؛ دشمن تارومار شد، جادّهها بعد از چند روز پاکسازى شد و همهى آن وضعیّت به نقطهى عکس برگشت.
دکتر چمران گفت ماجراى پاوه این جورى بود که ما در نهایتِ شدّت و مأیوسانه میجنگیدیم و هیچ روزنهى امیدى نبود؛ به مجرّد اینکه فرمان امام دایر بر بسیج عمومى مردم از رادیو پخش شد و در آنجا هم مثل جاهاى دیگر پیام امام شنیده شد، ما به فاصلهى کوتاهى ناگهان احساس کردیم که مثل اینکه همهى گرهها از کار ما باز شد؛ یعنى نفوذ کلام امام و تأثیر فرمان امام به نحوى بود که اوّلاً نیروهاى دشمن را ترساند، مرعوب کرد، فهمیدند که حالا همهى عناصر مسلّحى که میتوانند سلاح به دست بگیرند، به سراغ آنها خواهند آمد و قال فتنهانگیزى آنها را خواهند کند؛ ثانیاً عناصر دوست، عناصر همراه و نیروهاى نظامى و انتظامى که در منطقه بودند و حال جنگیدن برایشان نمانده بود و مأیوس بودند و خسته بودند، ناگهان جان گرفتند و نتیجه این شد که بعد از چند ساعت مطلب بهعکس شد؛ یعنى بعد از آنکه پیام امام صادر شد و به گوش ما رسید، ما که مغلوب بودیم غالب شدیم؛ در شُرف نابودى و شکست و اضمحلال بودیم، توانستیم دشمن را نابود و شکستخورده و مضمحل کنیم.(3)
1390/07/25| بیانات در اجتماع مردم پاوه
1385/08/18| بیانات در دیدار خانوادههای شهدا و ایثارگران استان سمنان
1360/04/02| بیانات در اجتماع اقشار مختلف مردم به مناسبت شهادت دکتر مصطفیٰ چمران
↧