به گزارش خبرنگار راهیان نور، شهیده شاخص راهیان نور فاطمه اسدی در سال ۱۳۳۹ در روستای ماموخ علیا متولد و بعد از ازدواج با شاه محمد محمودی صاحب دو فرزند شد. همسر نخستین بانوی شهید تفحص شده در کشور، مقنّی بوده و اوایل انقلاب برای چاه کنی به پادگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حسین آباد دیواندره رفت و اسیر دست یکی از گروهکهای معاند حاضر در منطقه شد.
شهیده اسدی روز هفتم شهریور سال ۱۳۶۱، وقتی برای ملاقات همسرش به روستای نرگسله رفت با جسم نحیف وی روبهرو شد؛ آثار شکنجه را به وضوح در جای جای بدن او دید و چشمان کبود شده و صورت زخمی او را مشاهده کرد؛ بنابراین با فریادی رسا، آنچنان که همه ساکنان روستا آن را بشنوند و انعکاس پژواک این فریاد را کوههای اطراف به همه برسانند لب به اعتراض گشود و با مزدور، اجنبی و فاسد خواندن عناصر ضدانقلاب هیمنه آنها را شکست.
گروهک تروریستی برای آزادی همسر این بانوی شهید ۲۰۰ هزارتومان پول طلب میکند و ایشان با فروش اموال و داراییها تلاش خود را انجام میدهد تا بهای آزادی شوهر را بپردازد، اما دموکراتهای ملعون زیر قول و قرار زده و بعد از یک ماه شکنجه، ناجوانمردانه این بانوی شهید را در کنار یک جوان بسیجی دیگر اسیر شده تیرباران میکنند.
شهید شاخص راهیان نور سردار جهادگر حاج عباس پورش همدانی
پسر شیرخواره این شهیده بزرگوار پس از شهادت مظلومانه مادر و اسارت پدر به دلیل بیسرپرستی و رسیدگی نشدن، وفات میکند و شوهرش نیز بعد از سه سال از زندان دولتو آزاد شد.
شاه محمد محمودی، همسر این بانوی شهید ماجرای اسارت خود و شهادت همسرش را اینگونه روایت کرد: «سال 1361 در روستای باقرآباد زندگی میکردم. از طرف سپاه و جهاد که در آن سالها در کنار دفاع از میهن به عمران و آبادانی در روستاها میپرداختند از من خواستند تا برای تأمین آب روستای حسین آباد سنندج چند حلقه چاه حفر کنم. در آن سالها حفرچاه با دست و بدون استفاده از امکانات امروزی انجام میشد. من ظرف چند روز کار را به خوبی انجام دادم و آب شرب مورد نیاز مردم روستا را تأمین کردم. زمستان همان سال که برف زیادی هم بر روی زمین جا خوش کرده بود سه نفر از اعضای گروهک ضد انقلاب مرا که در خانه بودم به جرم همکاری با نظام نوپای اسلامی دستگیر و چشم بسته از روستا خارج کردند.
هر چه گفتم شغل من حفاری است و حفر چاه در هیچ جایی از دنیا جرم نیست، کسی که به حرفم گوش نداد و متاسفانه بعضی از اهالی روستا هم که در آن روزها تحت تأثیر تبلیغات سوء ضد انقلاب قرار گرفته بودند، گروهکها را به این قبیل کارها تشویق میکردند! اسارت من در روستاهایی که در تصرف ضدانقلاب بود و سپس در روستاهای مرزی از جمله دوله تو و آلواتان دو سال به درازا کشید و در مدت دو سال اسارت بارها تصمیم به اعدام من گرفتند اما هر بار به دلایلی منصرف میشدند. در ماههای اول، همسرم فاطمه اسدی خیلی تلاش کرد تا مرا آزاد کند اما موفق نشد و یک بار ظاهرا با تهیه مبلغ 200 هزار تومان که در آن سالها مبلغ قابل توجهی بود، برای آزادی من اقدام میکند، چون نتیجه نمیگیرد به صورت لفظی با گروهکهای ضدانقلاب درگیر میشود و آنها ناجوانمردانه همسرم را که 22 سال بیشتر نداشت به شهادت میرسانند.»
انتهای پیام/
↧