به گزارش راهیان نور؛ برای بسیاری از افراد که عملکرد سازمان تروریستی منافقین در سال 1367 و شکست آن ها را در عملیات مرصاد مرور می کنند، اولین سوالی که ایجاد می شود این است که چگونه منافقین به این نتیجه رسیدند که می توانند در کمتر از یک هفته از مرز گذشته و خود را به تهران برساند، کاری که صدام حسین با وجود همکاری آمریکا و دولت های منطقه در عمل نتوانسته بود در 8 سال به آن دست یابد؟!
پاسخ مناسب به این پرسش نیازمند مروری بر مبانی فکری و استراتژی های منافقین از دهه 40 تا مقطع عملیات مرصاد است. سازمان منافقین در سال 1349 بعد از چند سال کار فکری و آموزشی به این نتیجه رسید که باید وارد فاز نظامی شود. در آن زمان بین گروههایی که فعالیتهای چریکی انجام می دادند، این مسئله که عملیات نظامی باید از روستاها و شهرها شروع شود، اختلاف نظر بود.
با این حال سازمان در نخستین گام فعالیت نظامی خود فعالیت در شهرها، انجام عملیات ترور را در دستور کار قرار داد. با این حال به دلیل لو رفتن اولین عملیات سازمان در سال 1350 بسیاری از اعضا دستگیری شدند. اما این مسئله مانع از این نشد که دیگر اعضای سازمان عملیات نظامی شهری را کنار بگذارند از این رو بمب گذاری و ترور برخی از شخصیت ها را در دهه 50 در دستور کار خود قرار دادند.
سازمان بعد از پیروزی انقلاب تا خرداد 1360 به ظاهر از فاز نظامی خارج شد اما در خفا با انبارسازی اسلحه خود را برای رویارویی با جمهوری اسلامی آماده می کرد. سازمان در خرداد 1360 جنگ چریکی شهری را برای مقابله با انقلاب اسلامی انتخاب و براساس این استراتژی سعی کرد تا با بمب گذاری و ترور شخصیت های انقلابی، کشور را دچار بحران کند. بعد از مدت کوتاهی و با هوشیاری نیروهای انقلابی بسیاری از خانه های تیمی منافقین لو رفت که بزرگترین نمود آن را میتوان لو رفتن مخفیگاه موسی خیابانی دانست. بعد از این مقطع سازمان سعی کرد تا با رفتن به کردستان استراتژی خود را تغییر داده و بیشتر تمرکز بر مناطق حاشیه ای و روستایی مرزی برای مقابله با نیروهای انقلابی را در دستور کار قرار دهد.
با این حال بعد از اینکه نیروهای نظامی ایران توانستند تا حدی زیاد آرامش را به کردستان برگردانند، میزان تحرکات سازمان در این مناطق به حداقل ممکن رسید به طوری که منافقین به این نتیجه رسیدند که ادامه این استراتژی به اتمام حیات سازمانی آن ها منجر می شود. بر این اساس سازمان سعی کرد تا از ارتباطاتی که در این سال ها با رژیم بعث داشت، استفاده و بخشی از نیروهای خود را به درون عراق منتقل کند.
همین مسئله سبب شد تا سازمان بعد از عقد قراردادی با صدام، مقر اشرف را در اختیار گرفته و نیروهایش را در آنجا مستقر کند. سازمان در این زمان با ایجاد ارتش به اصطلاح آزادی بخش خلق استراتژی خود را به جنگ کلاسیک تغییر داد. سازمان در حالی این روش را در پیش گرفته بود که همواره پیش از این مدعی بود که به دلیل برخوداری از پایگاه مردمی می تواند با انجام عملیات های شهری، حکومت اسلامی ایران را تضعیف و زمینه را برای حضور تودهها در خیابانها فراهم کند.
استراتژی جدید سازمان علاوه بر این که نشان می داد سازمان در هدف اول خود شکست خورده است، تلاشی برای تطبیق منافقین با موقعیت جدید بود. در موقعیت جدید سازمان با در پیش گرفتن استراتژی جنگ کلاسیک خود را در حد نیروهای نظامی مزدور برای رژیم بعث فروکاست. همین مسئله سبب شد تا سازمان در اواخر سال 66 و اوایل سال 67 تحرکاتی را در مرزها با پشتیبانی توپخانه ای عراق انجام دهد.
تغییرات پی در پی استراتژی از سوی سازمان سبب شد تا برخی از افرادی که سابق طولانیتر همکاری با منافقین را داشتند به این مسئله اعتراض کنند. مسعود رجوی در این مقطع سعی کرد تا استراتژی جدید را در خدمت سرکوب منتقدان خود قرار دهد از این رو تا پیش از عملیات مرصاد از نظم و دیسپلینی که مستلزم ایجاد نیروهای کلاسیک نظامی است برای به حاشیه راندن منتقدان استفاده کرد. به عنوان مثال او در همین دوران علی زرکش را به شدت به حاشیه رانده و مورد تحقیر قرار داد.
سازمان در این مقطع فکر می کرد که بتواند با استراتژی جنگ کلاسیک و استقرار در عراق به حیات خود ادامه دهد. با این حال بعد از پذیرش قطعنامه سازمان دچار بحران هویت شد چرا که اتمام جنگ در عمل استراتژی جنگ کلاسیک را بی معنا می کرد، ضمن اینکه سازمان پیش از این استراتژی جنگ چریکی را نیز تا حد زیادی کنار گذاشته بود از این رو این سوال به وجود آمده بود که حالا که جنگ تمام شده سازمان چه روشی برای مقابله با جمهوری اسلامی می خواهد بکار ببرد؟ سازمان در این زمان ادامه حیات خود را به حفظ استراتژی جنگ کلاسیک گره زد و با توجه به اشتباه محاسباتی که درباره مشروعیت جمهوری اسلامی کرده بود، تصور می کرد که می تواند در یک عملیات گسترده نظامی ضمن حفظ انسجام خود، انقلاب اسلامی را سرنگون کند.
در واقع سازمان در این زمان تداوم و انسجام هویت خود را براساس استراتژی جنگ کلاسیک قرار داده بود و تصور می کرد که در صورت حذف این استراتژی ادامه فعالیتش ممکن نیست، برای همین با جلب نظر صدام و با بسیج نیروهایش تهاجم نظامی به ایران را شروع کرد. با این حال از آنجا که تمامی محاسبات سازمان اشتباه بود این مسئله به شکست مفتضحانهاش در مرصاد منجر شد.
انتهای پیام/
↧