Quantcast
Channel: ستاد مرکزی راهیان نور کشور - آخرين عناوين اخبار :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3984

احساس وظیفه و نجابت در کارها/اوج آرامش در شخصیت شهید بروجردی

$
0
0
به گزارش راهیان نور، مسیح کردستان لقبی است که مردم کردستان بر او نهاده‌اند. شهید محمد بروجردی در سال 1333 در روستای « درّه گرگ» از توابع بروجرد دیده به جهان گشود. وی در سن 6 سالگی پدرش را از دست داد و به همراه مادر به تهران مهاجرت کرد و به علت شرایط بد مالی خانواده، همزمان با تحصیل، شاگرد یک مغازه تشک دوزی در چهارراه سیروس تهران شد. شهید بروجردی در سال 1355 به همراه چند نفر به سوریه رفت و در آنجا با شخصیت روحانی برجسته لبنان «امام موسی صدر» از نزدیک آشنا شد و با گذراندن دوره‌های آموزش نظامی و چریکی نزد« شهید چمران» و «شهید محمد منتظری» پس از دو ماه به ایران بازگشت.   وی در سال 1356 با همکاری دوستان خود فعالیت‌های نظامی فراوانی علیه رژیم پهلوی انجام داد و در قالب «گروه توحیدی صف» چندین قرارگاه پلیس را خلع سلاح کرد. وی هنگام بازگشت امام خمینی(ره) به وطن از سوی شهید بهشتی به عنوان مسئول حفاظت کمیته استقبال انتخاب شد و از فرودگاه تا مدرسه علوی محافظت از جان امام را بر عهده گرفت.   محمد بروجردی پس از پیروزی انقلاب اسلامی مدتی سرپرست زندان اوین شد و در شکل گیری سپاه هم نقش فعالی ایفا کرد. با آغاز غائله کردستان به عنوان فرمانده عملیات، تمام تحرک‌های ضد انقلاب را با تیزبینی زیر نظر گرفت، به طوری که نقش وی در رهایی مردم مظلوم کردستان از ستم لیبرال‌ها و گروهک‌های ضد انقلاب بر هیچ کس پوشیده نیست.   شهید سرلشکر بروجردی که به گواه هم‌رزمانش در مباحث نظامی و سیاسی دارای قوه تحلیل دقیقی بود، در طول فعالیت‌هایش پس از پیروزی انقلاب اسلامی گمنام و بی ادعا در مسئولیت‌های مختلفی چون فرمانده شایسته و ارزشمندی ارائه داد. از شهید بروجردی دو فرزند به یادگار مانده که در زمان شهادت وی حسین 5 سال و خواهرش 3 سال داشت.   سرانجام اول خرداد 1362 زمانی که شهید بروجردی برای پاک سازی «مهاباد» می رفت، نزدیکی‌های پادگان شهید شاه‌آبادی، ماشین حامل او روی مین ضد تانکی رفت. از پنج سرنشین ماشین، تنها شهید بروجردی به دیار حق شتافت، چرا که تنها او مسیح کردستان بود. پس از شهادت تشییع جنازه بسیار با شکوهی برای شهید بروجردی برگزار شد و هنوز از جریان مبارزه‌ها و جلوه‌های شخصیتی مسیح کردستان حکایت‌های بسیاری گفته می شود.   مقام معظم رهبری در یکی از خاطراتشان در باره شهید بروجردی فرموده‌اند: مرحوم شهید بروجردی بسیار فعال بود. یکبار در سال 1359 یا اوایل 1360 رفتم منطقة غرب. ایشان آنوقت در باختران بود و من از نزدیک شاهد کار او بودم. اما چیزی که از شهید بروجردی در آنجا احساس کردم و یک احترام عمیقی از او در دل من به وجود آورد، این بود که دیدم این برادر، با کمال متانت و با کمال نجابت، به چیزی که فکر می‌کند، مسئولیت و وظیفه است. برخی با احساسات شخصی و گروهی فکر می‌کردند یک نفر که با او موافقند، او را تقویت کنند و کسی را که با او مخالفند، با او مخالف کنند. اما شهید بروجردی هیچ گونه حرکتی که از آن حرکت، آدم احساس کند که در آن کار شکنی یا مخالفتی هست، انجام نمی‌داد و این، علاقة من به این شهید عزیز را خیلی بیشتر کرد.   من تصور می‌کنم روحیه آرامش و نداشتن حالت ستیزه جویی با دوستان و گذشت و حلم در مقابل کسانی که تعارض‌های کاری با او داشتند نشانة آن روح عرفانی شهید بود. معاشرتی که بتوانم جزئیات حالات عرفانی او را به دست بیاورم، متأسفانه نداشتم؛ ولی برخورده و رفتارها با انسان‌ها نشان دهنده معنویات و روحیات افراد هستند   قرن بيستم ميلادي عجب قرن عجيبي است در جهان معاصر. انگار اين قرن هنوز تمام نشده؛ با آن كه يازده سال از شروع قرن بعدي مي گذرد. اين قرن قرن ظهور خميني بود و يارانش ... *** محمد بروجردي نسب از پدري برده بود كه پنجه در چهرة خان ها و فئودال ها كشيد و جوانمرگ شد و آفتاب چهل سالگي را نديد. مادري داشت كه در عنفوان جواني براي خانواده اش هم پدري مي كرد و هم مادري. محمد با چنين خاستگاهي افقي را پيش روي خود ديده بود كه فقط مجاهدت مي طلبيد و تلاش و مبارزه. انگار او مي دانست كه خود نيز زودتر از سن مشابه پدرش رخت سفر خواهد بست و طلوع سي سالگي اش را در بهشت برين جشن خواهد گرفت. بروجردي درس و مشق و سينما رفتن و كار كردن در كارگاه را - همه و همه - بهانه اي براي مبارزه ساخت. و ساختن ايراني اسلامي كه هم ايرانش سر جا بود و هم اسلامش اما بدسگالان نمي خواستند كه اين دو با هم جمع شود. او "هل من ناصر ينصرني" حسين زمان ـ خميني ـ را شنيد و لبيكي جاودانه به آن گفت. لبيكي از ته دل كه تا كربلاي غرب ايران بدان وفادار ماند. بروجردي چه در قامت يك مبارز مسلح در تهران قبل از انقلاب و چه در قوارة يك فرمانده سپاه در خطة پرفتنة غرب و چه در لباس يك پاسدار ساده كه به پوشيدن آن افتخار مي ورزيد همواره براي امامش سربازي بي بديل بود. او هماره در جايي قرار مي گرفت كه اگر چه كوچكتر و كم اهميت تر از جاهاي ديگر مي نمود اما هيچ كسي را توانايي قرار گرفتن در آن جاي ويژه نبود. او براي رهبر و مقتدايش سربازي بود كه وصف سيدالشهدا(ع) را در شب آخر در عاشوراي حسيني درباره سربازانش به خاطر    مي آورد: "به خدا سوگند كه سربازان و ياراني وفادار چون شما را نديده ام و نه وصف شان را شنيده ام..." *** خاك ايران خشكيده بود. به كويري می‌مانست كه انگار ديگر نخواهد روييد و نخواهد روياند. اما اين خاك گُرگرفته به‌یک‌باره در خروش آمد. فرياد مردي از تبار باران نه‌تنها اين خاك كه خاورمیانه‌ای را به جوش آورد. بروجردي در كسوت سربازي ساده ـ با سادگي مسیح‌وارش ـ اما سرداري بزرگ بود براي امام امت. او خمينيِ امامش را حسين وار دوست می‌داشت و "مسلم" و "عباس" و "علی‌اکبر"ي بود براي مولايش. مسيح كردستان زن و فرزند و مادر و خانواده را رها كرد و سر در پي جاودانگي به غرب ايران اسلامي رهسپار شد. مردمان آنجا را با خود همراه ساخت و پوزة بدانديشان و بدكرداران را به خاك ماليد و شد: "مسيح كردستان". سر آخر نيز خون سرخش را در خاك سرد كردستان به يادگار نهاد تا در روياندن لاله‌هایی براي فردا و براي نسل‌ها ارزنده‌ترین دارايي خود را نثار كرده باشد. مسيح كردستان جوانمردي عيّار باقي ماند و جوانانه پر كشيد به بهشت تا سيماي جوانش در تاريخ معاصر مانا بر جاي بماند و نامش در ذهن‌ها و مساعی‌اش در کتاب‌ها و اوراق مکرراً روايت گردد. سلام بر تو اي محمد اي مسيح مصفاي كردستان اي خوب‌روی بهشتي اي مرد جهاد و مبارزه راهت مستدام و نامت تا هميشه جاويد بادا انتهای پیام/  

Viewing all articles
Browse latest Browse all 3984

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>