به گزارش راهیان نور، گاهی یک سفر، یک شهید یا یک کتاب زمینهساز تغییر میشود. تغییری از بیهویتی به هویت الهی؛ «ثمانه» دختر جوانی است که هر سه را با هم تجربه میکند. وی از روزهایی میگوید که هیچ شناختی از خود و ظاهرش نداشت؛ روزهایی که سفر راهیان نور برای ثمانه فقط یک تفریح بود، روزهایی که آرامش نداشت، روزهایی از عمر ثمانه که سپری شد تا به امروزی رسید که با افتخار از شهیدی بگوید که باعث تحولش شده است.
«ثمانه حیدری» با اشاره به ظاهر خود پیش از تحول اظهار داشت: در یک خانواده مذهبی رشد کردم. از روی عادت نماز میخواندم. گاهی که از وقت آن میگذشت و قضا میشد، بیتفاوت بودم. چادر را خود انتخاب کرده و تصور میکردم، تنها با سر کردن آن، به تکامل میرسم. نمیدانستم چادر ارزش دارد. روزه میگرفتم و در عزاداریها و مراسمات مذهبی شرکت میکردم. امام حسین (ع) را قبول داشتم؛ اما هیچ شناختی از دین و کارهایی که انجام میدادم، نداشتم.
وی ادامه داد: چهار مرتبه عازم سرزمین نور شدم. شنیده بودم، «شهدا مهمانهای خود را دعوت میکنند»؛ اما قبول نداشتم. حتی سال اول به اصرار خانواده ثبتنام کردم. هرچند که ظاهرا به بهانه حضور دوستان و برای تفریح ثبتنام میکردم؛ اما در سفر راهیان نور حالم دگرگون میشد. مرتبه سوم و چهارم به اطمینان رسیدم که گمشدهام را آنجا مییابم که هنگام بازگشت آن را جای میگذارم. بالاخره عید سال ۱۳۹۶ در پنجمین سفرم به خوزستان، شهدا دستم را گرفتند.
ثمانه حیدری میگوید: «اکنون دوستان شهیدی دارم که در معرفت بینظیرند».
تمام روزهای هفته را لحظهشماری میکردم که جمعه برسد
ثمانه در خصوص تحولات ظاهری و رفتاری خود پس از سفر راهیان نور بیان کرد: تغییرات از حجاب آغاز شد. همه از نوع حجاب من تعجب میکردند؛ اما خودم به آرامش رسیده بودم. احساس پوچی نمیکردم. نمازهایم با نذری که برای شهدا انجام دادم، با حضور قلب بیشتری ادا میشود. دیگر نسبت به گلزار شهدا بیتفاوت نبودم. تمام روزهای هفته را لحظهشماری میکردم که جمعه برسد.
وی افزود: همچنین پیادهروی اربعین حسینی (ع) که بدون شک رزق تحول من بود، مقدمهای برای شناخت بیشتر حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) شد.
حیدری با اشاره به تاثیرگذاری کتاب «سلام بر ابراهیم» تصریح کرد: بهمن ماه سال ۱۳۹۶ با خواندن کتاب «سلام بر ابراهیم» با شهید «ابراهیم هادی» آشنا شدم و خود را شناختم. پیش از مطالعه کتاب یقین کامل نداشتم که شهدا مهمانهای خود را انتخاب میکنند. بعد از مطالعه کتاب سلام بر ابراهیم، احساس کردم شهید هادی هر جمعه برای زیارت، مرا فرا میخواند. برای رفتن به گلزار شهدا لحظهشماری میکردم؛ نمیتوانم این احساس را توصیف کنم.
وی در خصوص معجزه شهید ابراهیم هادی در زندگی خود توضیح داد: شرایط به گونهای رقم خورد که آخرین روزهای سال ۱۳۹۶ را در تهران سپری میکردم. نمیتوانستم باور کنم که شهدا مرا برای راهیان نور نطلبیدهاند.
ثبتنام کرده بودم، اما کارهایم هماهنگ نمیشد. سه روز پیش از اعزام با دلی شکسته راهی مزار شهید هادی شدم. از وی خواستم که امسال نیز مرا دعوت کند. تعدادی سربند و مهر روی سنگ مزار وی بود. یکی را برداشتم و گفتم «حتما اینها عیدی شما است. اگر به راهیان نور دعوت شوم، از فکه برای سنگ مزارتان تعدادی سربند تهیه میکنم تا افراد بیشتری حاجت بگیرند.» معجزه شهید هادی را دیدم. مطمئن شدم مرا میبیند و صدایم را میشنود. حاجتم را گرفتم. سه روز بعد سفری آغاز شد که تمام سال منتظر آن بودم.
حیدری افزود: به فکه که رسیدیم، یاد قرار خود با شهید هادی افتادم. وقتی برای تهیه سربندها رفتم، در کمال تعجب دیدم؛ همان سربند با همان رنگ و همان نوشته به فروش میرسد. تعدادی سربند تهیه و بر روی مزار شهید هادی گذاشتم.
ثمانه در خصوص عطر سربندی که آن را عیدی خود میداند، ادامه داد: عطر خاص سربندی که برداشته بودم، حال همه را دگرگون میکرد. هیچکس باورش نمیشد چطور ممکن است این عطر روز به روز بیشتر شود. عطری که هیچ سربند دیگری، آن را نداشت.
وی در پایان گفت: تحول من از سفر راهیان نور عید سال ۱۳۹۶ آغاز و یازده ماه بعد با شناخت شهید هادی تکمیل شد و در راهیان نور سال ۱۳۹۷ به اوج خود رسید. شناخت من از شهیدان هادی و شهید مدافع حرم حسین معزغلامی معجزه شهدا در زندگی را به من اثبات کرد. اطمینان یافتم که شهدا ناظر به اعمال ما هستند. صدای ما را میشنوند و ما را یاری میکنند. هنوز هم هرچه را که بخواهم به من هدیه میدهند و هر کجا که مشکلی برایم بوجود میآید، کمکم میکنند.
↧