به گزارش راهیان نور، آنهايي كه در 26 خرداد 1344 به شهادت رسيدند كساني هستند كه مقام معظم رهبري در خصوص آنها گفته است «اين شهداي چهارگانه (اماني، هرندي، نيك نژاد، بخارائي) شايد اين تعبير دربارة آنها درست باشد كه بگوئيم نورالله في ظلمات الارض. به هرحال اينها ستارگان و برجستگاني بودند كه در راه خدا رفتند. راهي را انتخاب كردند و نتيجه اين شد كه مشاهده مي كنيد يعني حاكميت اسلام در دوران سيطره كفر و استكبار بر عالم چيزي كه به افسانه شبيه است.
اين شهداي چهارگانه حقيقتاً در دوران ظلمات نور خدا بودند كه درخشيدند، فضا و دلها را روشن كردند، راه را به خيلي ها نشان دادند.»
نگارش گوشه اي از خاطرات و زندگي نامه اين شهدا شايد بتواند راهگشايي برشناخت بيشتر شهداي شاخص موتلفه باشد.
شهيداماني
شهيد محمد صادق اماني همداني در سال 1309 در تهران متولد شد.
وي كه از كسبه بازار تهران بود بنابر بر نقل حاج مهدي عراقي: «خودش يك مجتهد بود و قريب 6 هزار حديث از حفظ بود و مربي اخلاق بود، درس اخلاق داشت، بچه هاي زيادي از شاگردانش بودند كه روزهاي جمعه بخصوص به آنها درس اخلاق مي داد»
شهيد اماني براي جذب اين جوانان روش خاص خود را داشت «يكي از روشهاي تبليغي شهيد صادق اماني براي شركت جوانان در جلسات و اردوهاي تفريحي ابتكار و انتخاب احاديثي بود كه در ارتباط با همان عملي كه انجام مي دادند كاملاً آشكار بود مثلاً قبوضي كه براي افراد شركت كننده در اردو تهيه شده بود در سر فصل قبض آرم دو دست فشرده به يكديگر و اين حديث نقش بسته بود «هل الدين الا الحب» آيا دينداري غير از صفا و دوستي است معلوم است چون در اين گونه حركتهاي جمعي كه نياز به صفا و صميميت است اين حديث شريف كاملاً مصداق عملي دارد»
دركنار تربيت معنوي نيروها شهيد صادق اماني در گروه شيعيان فعاليت داشت و پس از آن با نظر حضرت امام(ره) به همراه جمعي از ياران اقدام به تأسيس مؤتلفه اسلامي كرد و پس از مدتي رهبري شاخه نظامي مؤتلفه را عهده دار شد و طراح عمليات بدر در اجراي حكم الهي درباره حسنعلي منصور بود.
وي پس از واقعه كشته شدن منصور، تحت تعقيب قرار گرفت و پس از ده روز يعني روز يازدهم بهمن ماه 1343 در منزل ابوالقاسم رضوي فرد دستگير و به دنبال حكم دادگاه نظامي شاه به همراه همسنگران خود بخارائي، نيك نژاد، صفار هرندي در 26/3/1344به درجه رفيع شهادت نائل گرديد وي كه نقش اساسي در رهبري مؤتلفه بر عهده داشت.
لحظات قبل از شهادت در پاسخ به درخواست برادرش براي نجات وي از زندان گفت «اكنون فرصتي به دست آمده است كه ممكن است در آينده به دست نيايد موقعيت خاصي است كه مي خواهم از آن استفاده كنم وشهيد بشوم وتاكيد كرد كه «هيچ اقدامي براي من انجام ندهيد»
شهيد محمدبخارايي
شهيد محمد بخارائي فرزند علي اكبر در سال 1323ه.ش در جنوب شهر تهران به دنيا آمد. او پس از پايان دوره مدرسه با شهيد رضا صفار هرندي دوست صميمي شد و در جلسات حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ علي اصغر هرندي با اسلام و افكار روشنفكرانه در نهضت امام آشنا گرديد.
با آغاز نهضت امام خميني(ره)، شهيد بخارائي و شهيد هرندي با مؤتلفه اسلامي آشنا شدند و شهيد عراقي آن ها را براي جهاد مسلحانه شايسته يافت و آنان را با شهيد اماني مرتبط ساخت. شهيد اماني تحولي نو در روحيه آنها پديد آورد و شركت در دوره هاي تمرين مسلحانه روابط آنها را مستحكم كرد.
او در عمليات بدر براي اجراي در كلمه الهي در به هلاكت رساندن حسنعلي منصور نقش ويژه اي داشت و پس از شليك دو گلوله به طرف منصور، از صحنه بيرون آمد ولي با لغزيدن پاي او روي يخ خيابان در جلوي مسجد سپهسالار سابق (مدرسه شهيد مطهري فعلي) به زمين افتاد و دستگير شد ولي در كلانتري بهارستان به نصيري معدوم با شجاعت و صراحت پاسخ هايي داد كه او برآشفت و با عصاي مارشالي به دهانش زد و آن را غرق خون كرد.
شهيد بخارائي با اينكه نوجواني 20 ساله بود ولي در باز جوئي ها و بيدادگاه همگان را از بلاغت و فصاحت و شجاعت خود به تحسين واداشت. شهيد بخارائي در سحرگاه 26 خرداد 1344 همراه سه شهيد ديگر با نشاطي كامل و با فرياد الله اكبر شهادت را پذيرا شد.
شهيد رضاصفارهرندي
شهيد رضا صفار هرندي فرزند علي اكبر در سال 1325 در خانواده اي اهل علم و تبليغ دين به دنيا آمد برادرش حجت الاسلام حاج شيخ علي اصغر هرندي روحاني آزاده خدوم و مردمي بود كه علاوه بر اقامه نماز جماعت در مسجد دروازه غار تهران و منبر و تعلميات ديني، مغازه پارچه فروشي داشت و از اين راه زندگاني را اداره مي نمود و نمونه اي از كسب پاكيزه اسلامي را در عمل آشكار مي كرد.
شهيد رضا صفار هرندي در اين خانواده پرورش يافت. پس از دوره ابتدايي، دروس ديني را نزد برادرش خواند و در مغازه او به كار مشغول شد. وي در مسجد برادرش در امر تبليغ دين و ارتباط با نوجوانان و كشاندن آنها به راه دين فعال بود در همين رابطه با شهيد محمد بخارائي و شهيد نيك نژاد آشنا شد و با آنها درباره مسائل اسلامي و امر به معروف و نهي از منكر كار مي كرد با شروع نهضت امام خميني(ره) او و يارانش، به انجام وظيفه انقلابي رو آوردند و بالاخره در مسير اين نهضت خدائي، با مؤتلفه اسلامي آشنا شدند و به طرف جهاد مسلحانه رو آوردند.
شهيد هرندي روز عمليات اعدام انقلابي منصور پشتيبان شهيد بخارائي بود و توانست پس از پايان عمليات از صحنه بيرون آيد ولي وقتي كه مي خواست وسائلش را از خانه بردارد و به اتفاق شهيد نيك نژاد زندگي مخفي را آغاز كند دستگير شد. وي در سحرگاه 26 خرداد 1344 به همراه همرزمانش توسط مزدوران شاه تيرباران و شهد شيرين شهادت را نوشيدند.
شهيد مرتضي نيك نژاد
شهيد مرتضي نيك نژاد در سال 1321 در جنوب شهر تهران در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. از نوجواني تدين و تعهد وي همه را تحت تأثير قرار مي داد. وي پس از پايان دوره ابتدائي در بازار تهران به شغل گالش فروشي اشتغال داشت. او با آشنايي با شهيد رضا صفار هرندي در جلسات ديني حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ علي اصغر هرندي شركت كرد و با آشنايي با شهيد بخارائي، جمعي صميمي تشكيل دادند و از همين جمع با مؤتلفه اسلامي آشنا گشتند.
وي در جريان عمليات بدر نفر دوم عمليات و پشتيباني كننده شهيد بخارايي بود كه پس از اينكه شهيد بخارائي منصور را به سزاي خيانتهايش رساند چند تير شليك كرد كه مأمورين طاغوت را از توجه به بخارائي منصرف سازد اين گلوله ها به ناودان مجلس و شيشه اتومبيل بنزل كه منصور را در آن انداخته و به بيمارستان مي بردند اصابت كرد و شيشه جلوي بنز را خرد كرد. وي از صحنه عمليات خارج شد ولي به همراه شهيد صفار هرندي دستگير شد. در دادگاه تجديد نظر طاغوت با اينكه مريض و قادر به حركت نبود اما به دستور رئيس به دادگاه نظامي او را با برانكارد به جلسه نيمكت در حاليكه دراز كشيده بود محاكمه كردند.
«مرتضي را همراه دوستانش به زحمت به دادگاه آوردند. در جلسة دادگاه نيمكتي گذاشتند كه وي روي آن دراز كشيد و چون آفتاب به او مي تابيد دستمالي جلوي صورتش گذاشته بود كه نور آفتاب او را در آن حالت ضعف خيلي آزار ندهد.
در اين حال رئيس بيدادگاه كه جلاد مشهور شاه بود به شهيد نيك نژاد گفت: آن روزي كه مي خواستي دست به اين حرفها بزني آن روز بايد فكر كني نه حالا كه ترس تو را ورداشته و بي حال شده اي كاش آن روز به فكر مي افتادي و همچو غلطي نمي كردي.
شهيد نيك نژاد اجازه خواست به او اجازه نداد و گفت نمي شود بگير بنشين، و در همين اثنا آن روز يا روز قبل از روز آخرين بود، به قدري اين جوان نحيف كوبيد نظام را در آنجا كه حالتي بسيار جالب به دادگاه داد.
وي گفت: اين من نيستم كه از مرگ مي ترسم و اين من نيستم كه بخاطر خوش گذراني يا بخاطر استراحت راهي را بخواهم پيدا كنم و از زندان بروم بيرون خير، ماهها، سالها از خدا استمداد كرديم و از خدا استدعا كرديم الهم ارزقنا شهاده في سبيلك ما براي چنين روزي روز شماري و ساعت شماري مي كرديم اين شما هستيد كه شخصيت مزدوج داريد ازدواج شخصيتتان سبب اين است كه شما هيچ نوع پايداري و استقامت نداريد.»
وي در سحرگاه 26 خرداد 44 در حالي كه با چهره اي خندان به سوي چوبه هاي تيرباران مي دويد تكبير گويان و سپاسگزار از خداوند به درجه رفيع شهادت نائل آمد.
پيوست ها:
1- حماسه شهيد اندرزگوبراساس اسناد وخاطرات، مركز اسناد انقلاب اسلامي
2- ناگفته ها
(خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي) و پرونده ساواك
↧