به گزارش راهیان نور ، دارلک، منطقهای در حد فاصل95 کیلومتری ارومیه میباشد و با توجه به موقعیت استراتژیک خاص در سال 1357 تا 1360 مورد توجه گروهکهای منافقین، حزب کومله، دموکرات و ضدانقلاب بوده است. سردار شهید امینی در مصاحبهای قبل از اعزام به منطقه دارلک حساسیت منطقه را به این صورت تشریح کرد:
«مساله دارلک تنها مساله یک روستا نیست، چرا که با شکستهای مفتضحانه دشمن در جبهههای جنوب و غرب، طرح توطئه وسیعی در کردستان و منطقه جنوب آذربایجانغربی فراهم شده که در راستای این طرح روستاهای اطراف مهاباد عملا به صورت یک پادگان عراق درآمده است.»
فرمانده شهید مهدی امینی برای پاکسازی منطقه دارلک از وجود ضدانقلاب و گروهکهای دموکرات و کومله، به همراه جمعی از فرماندهان سپاه ارومیه و نیز جمعی از فرماندهان ژاندارمری، معاون عملیات سپاه ارومیه و خلبانان هوانیروز به منطقه اعزام شدند.
جلسهای برای طرح و برنامهریزی عملیات با حضور گروههای مذکور برگزار شد و عملیات حماسی و بینظیر «یا مهدی(عج)» در تاریخ 17خرداد1360 در منطقه دارلک آغاز شد که طی آن حماسهای بزرگ و کمنظیر از سوی سربازان و پاسداران و بسیجیان مخلص روحالله در کربلای دارلک رقم خورد.
نبرد بیامان دارلک چندین ساعت به طول انجامید؛ اما با سقوط دو هلیکوپترکه مسئول انتقال نیروها به پشت سنگرهای دشمن بود، برنامه به هم خورد و ضدانقلاب تحت تاثیر شوک ناشی از سقوط هلیکوپترها با فریاد کشیدن و خواندن سرودهای حزبی، جنگ روانی به راه انداخته و قدرتنمایی کردند. لیکن پس از شهادت تعدادی از برادران پاسدار و بسیجی در 18خرداد1360 سردار شهید امینی با سمت فرمانده عملیات سپاه به همراه تعدادی تحت امر عازم منطقه دارلک شد. افراد در اطراف جاده ارومیه به مهاباد مستقر شدند و از آن جا حرکت جهت پاکسازی آغاز گردید و تا روستای گوگ تپه در محور مهاباد- میاندوآب استمرار یافت. مقاومت دلیرانهای شکل گرفت؛ به نحوی که از نیروهای ضدانقلاب تلفات سنگینی گرفته شد.
دارلک و مناطق وابسته با رشادتهای دلیر مردانی غیور از وجود ناپاک ضدانقلاب و گروهکهای کومله و دموکرات پاکسازی شد.
از پیامدهای مهم این عملیات شکوهمند میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1- آزادسازی جاده ارتباطی ارومیه – مهاباد، مهاباد – میاندوآب و ارومیه- میاندوآب.
2- پاکسازی روستاهای منطقه دارلک و گوگ تپه از وجود ضدانقلاب و اشرار.
3- نقطه عطف شدن عملیات منطقه دارلک در انجام عملیات پاکسازی سایر مناطق آلوده استان.
4- انهدام پایگاههای ضدانقلاب در جنوب استان که سعی بر ایجاد خودمختاری و حاکمیت بر منطقه را داشتند.
5- شکست طرح تجزیه طلبی دشمن.
در این عملیات شهید امینی در تاریخ 28خرداد سال 1360 به شهادت رسید و به جمع یاران شهیدش پیوست.
سردار شهید مهندس امینی
مهدی امینی در سال1332 در ارومیه متولد شد. وی مقاطع تحصیلی دبستان و متوسطه را در ارومیه و تهران به اتمام رساند. دوران تحصیل متوسطه وی مقارن با آغاز جنبشها و فعالیتهای زمینهساز پیروزی انقلاب اسلامی بود. او نیز از همان زمان فعالیتهای انقلابی خود را آغاز نمود و در کنار تحصیل، کتب دینی و مذهبی و آثار رهبر کبیر انقلاب را مطالعه میکرد. در سال1350 در رشته مهندسی ساختمان در دانشگاه علم و صنعت تهران پذیرفته شد. پس از اتمام تحصیلات دانشگاهی، به خدمت سربازی اعزام شد. وی در این مدت نیز فعالیتهای انقلابی خود را علیه رژیم شاهنشاهی پهلوی ادامه میداد و پس از مدتی توسط مامورین رژیم شناسایی شده و مدتی به حبس محکوم شد. پس از آزادی از زندان مجدد فعالیتهایش را با راهنمایی از روحانیت در قم از سرگرفت و در حد توان برای پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و پیشبرد اهداف رهبر کبیر انقلاب امامخمینی(ره) نقش بسزایی ایفا کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی به استخدام شرکت راهسازی درآمد و با آغاز جنگ تحمیلی از مسئولیت خود در شرکت راهسازی کنارهگیری کرد و چون دیگر جان برکفان دفاع مقدس، برای حفاظت و حراست از حریم انقلاب و اسلام در صفوف جبهه حضور پیدا کرد. سپس به عضویت در سپاه پاسداران جمهوری اسلامی درآمد و در کنار سردارانی چون مهدی باکری به دفاع از میهن اسلامی پرداخت. سال1359 به سپاه ارومیه فراخوانده شد و در آنجا سمت فرمانده عملیات سپاه را به عهده گرفت.
سردار بزرگوار شهید امینی سرانجام در عملیات دارلک در 28خرداد1360 مقارن با 15شعبان در سال روز ولادت امام زمان(عج) دعوت حق را لبیک گفته و به درجه رفیع شهادت نائل شد. کتابی با عنوان «مسافر نيمه شعبان» درباره زندگینامه سردار شهید مهدی امینی به چاپ رسیده است.
روایت عملیات در شب نیمه شعبان از زبان یکی از همرزمان سردار شهید امینی:
پاسی از شب میگذشت که از راست و چپ و از جلو و عقب زیر آتش ضد انقلاب قرار گرفتیم. ما مشغول تثبیت مواضع و هدایت نیروها بودیم. نیمه شعبان بود. نزدیکیهای صبح با مقاومت دلیرانه بچهها دشمن شکست خورد و نتوانست رخنه ای در صف پولادین رزمندگان ایجاد کند و آن منطقه پاکسازی شد.
آن روز، 28خرداد1360 وقتی دشمن با شکست مواجه شد به سنگر فرماندهی مراجعه کردم. سردار امینی آن جا نبود. از همرزمهایم پرسیدم: «کسی در این عملیات آخر به درجه شهادت هم نائل شد؟» پاسخ دادند: «سه نفر شهید داشتیم: شهید ستار جوانبخت، شهید احمد بوداقی.» ولی نامی از شهید سوم نبردند.
پرسیدم و نفر سوم؟
گفتند: آقا مهدی!
گفتم: آقای امینی؟!
گفتند: بله.
تحمل این لحظاتِ دشوار، خیلی برایمان سخت بود.
از رزمندهای که لحظه شهادتِ آقا مهدی در کنار ایشان بود، شرح ما وقع را پرسیدم، اظهار داشت:
«دیدم که آقا مهدی زخمی شده و به سمتم میآید. به طرف ایشان دویدم. ایشان روی زمین افتاد. سرش را به زانو گرفتم.
انگار در عالمی دیگر بود! بهتزده چشمانم به سیمای روحانیاش بود. چشمانش را گشود و نگاهی به من کرد. به دقت گوش کردم، سرم را به سمت صورتش خم کردم شنیدم میگفت:
یا الله ، یا الله رضاً برضائک، یا غیاث المستغیثین
سپس دعوت حق را لبیک گفت و سبکبار روحش به ملکوت اعلی پیوست.»
در طی عملیات سنگین دارلک فرمانده مهدی امینی و 35تن از یاران انقلاب به درجه رفع شهادت نائل شدند.
سخنان همسر شهید امینی در وصف ایشان:
«الهي كفي بي عزّاً اَنْ اَكونَ لَكَ عَبْداً و كفي بي فخراً اَنْ تَكون لي ربّاً» من در شگفت بودم که چه طور در این زمینه سخن بگویم که فرازی از دعای زیبای عرفه به یاریم شتافت و بر من هشدار داد که تمامی شهدا افتخارشان بندگی برای خدا و بریدن از غیر خدا بود. در واقع در مورد شخصیت شهید امینی، باید بگویم که ایشان مجسم عینی بسیاری از آیات قرآن بود.
«إِنَّ صَلَاتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ ٱلْعَالَمِينَ» جدا شهید امینی تجسم عینی این آیه بود. ایشان تمام هستیشان برای خدا بود، خواب، خوراک، استراحت و حتی ازدواجشان هم صرفا و صرفا برای تبعیت از امر ولی امر و مسئله ادای وظیفه اسلامی بود.
من در لحظه لحظه عمر ایشان، خوشههای بسیار بلند تقوا را از ایشان چیدم و همواره بر این افتخار دارم که میتوانم آنها را به حول و قوه الهی در زندگی خود به کار ببر
در رابطه با خصوصیات شهید امینی باید بگویم که ایشان بر پنهان داشتن نیکیها و عبادات خود از هر چیزی حریصتر بود و بر خلاف آن کاستی های خود را بی مهابا بیان میکرد. ارتباط شهید امینی با خدا در حدی بود که میتوانم بگویم زیباترین منظرهای که در عمر خودم دیدم، نمازهای پیدرپی و طولانی ایشان بود، قرآن تمام وجود ایشان را فراگرفته بود، تمامی ابعاد زندگی ایشان ذره ذره براساس آیات قرآن پیریزی شده بود. در نمازهایش حالت عجیبی پیدا میکرد.
اعتقاد و حساسیت عجیبی درباره مسئله ولایت فقیه داشت. در سالهای 1359 و 1360 که در جامعه آن روزها برخی هنوز بر سر مسئله ولایت فقیه بحث داشتند، ایشان در این رابطه از هر مسئلهای که اتفاق میافتاد دفاع میکرد. اصولا شهید امینی زندگی خود را بر مبنای اعتقاد بر مسئله تولا و تبرا بنا نهاده بود.
با دشمنان خدا سختترین رفتار را داشت و با دوستان خدا مهربانترین فرد بود. ایشان در رابطه با امر به معروف و نهی از منکر حساسیت خاصی به خرج میداد. شهید امینی در رسیدگی به محرومین و فقرا نقش بسزایی داشت. شبها معمولا منزل نمیآمد و برای تامین مایحتاج مردم فقیر به خانه آنها میرفت. بعد از شهادت ایشان افراد بسیاری به ما مراجعه میکردند و شکایت داشتند که روزی ما قطع شده و این شهید بزرگوار دیگر به دیدن ما نمیآید.
نگاه شهید امینی نسبت به دنیا، زبان زد همه دوستان و خانواده هست. عینکی که به چشم داشت از چندین جا شکسته بود؛ اما درصدد تهیه عینکی دیگر برنمیآمد. میگفت که ای کاش عمر من هم به اندازه همین عینک کوتاه باشد. روزی که برای خواستگاری به منزل ما آمده بود یک جفت کفش برای پا کردن نداشت و آن طور که شنیدهام، کفش کسی دیگر را امانت گرفته بود. اینها همه بیانگر این مسئله است که یک انسان از هر چه که در عالم بوده بریده و فقط و فقط به خدا پیوسته است.
من از همان اول مهدی را شهید میدیدم و میدانستم او رفتنی است. فرشتهای زمینی و چند روز برای هدایت من گمارده شده است. آن روز که بر سر سجاده عقد نشسته بودم، پیکر غرق در خون ایشان را جلوی چشمانم تجسم میکردم. همواره به اخبار گوش میدادم که هم اینک اسم شهید امینی را هم خواهند گفت. در هر تشیع جنازه در شهر ارومیه پیشاپیش جلو میرفتم و به خود میگفتم که چنین روزهایی در آینده برای تو هم اتفاق میافتد، بیدار باش و خود را آنگونهای بساز که بتوانی در از دست دادن عزیز خود صبور و بردبار باشی.
همه مردم ارومیه در ذهن خود به یاد دارند که در سالهای 1359 و 1360 اوضاع شهر چگونه بوده است. دشمن داخلی از هر طرف حملهور شده بود. پاکسازی شهرهای کوچک اطراف و روستاها به عهده سپاه پاسداران بود. وقتی که مسئله دارلک پیش آمد من میدیدم شهید امینی به سوی شهادت پر میکشد و حتما به خاطر دارید که 35تن شهید از یاران او چگونه در آن زمان به شهادت رسیدند. شهید امینی مظلوم بود و مظلوم شهید شد. وقتی که شهید امینی بعد از این عملیات برای دو ساعت به خانه برگشته بود، خدا شاهد است که پس از رفتن ایشان، در طول آن دو هفته من شهید امینی را اصلا نمیشناختم، ظاهرشان به حدی تغییر کرده بود که اصلا نمی توانم این مسئله را برای شما ترسیم کنم. مهدی که من در آن زمان دیدم، دیگر مهدی ما نبود. او در همان حماسه دارلک به شهادت رسیده بود، تنها جسم او بود که شاید برای درس دادن به من حقیر زنده مانده بود. مهدی آن روز استحمام و غسل کرد. من دانستم که غسل شهادت میکند. جند روزی گذشت. روز پنج شنبه مصادف با ولادت آقا امام زمان عج ایشان به شهادت رسید؛ اما بسیار مظلومانه. روزی از شهید امینی درباره علت تغیر نامش از شهرام به مهدی سوال کردم، ایشان پاسخ داد: «بعد از شهادتم متوجه میشوید.» من بعد از شهادت ایشان که مصادف با ولادت امام عصر(عج) بود به این مسئله پی بردم. شهادت برای این ها به نظر من زیبنده بود. من آن موقع همیشه به یاد حضرت زینب(س) بودم. شهدای زیادی در جامعه ما بودند، ما برای دلداری و تسلای آنها به خانههایشان میرفتیم، شاید خواست خدا بوده که ما هم با این مسائل آشنا شویم و خودمان را هم بهتر بسازیم و درک کنیم که اسلام به آسانی که ما فکر میکنیم به دست ما نرسیده است و الحمدلله شهید امینی همین گونه هم از دنیا رفت و این خواست خود او بود که در راهی بوده که انبیاء رفتند، خواست خود او بود که در راهی باشد که ائمه و پیامبر از او راضی شوند، شهید امینی برای رسیدگی به خانوادههای شهدا و مجروحین ارزش بسیاری قائل بود.
بخشی از سخنان سردار شهید امینی:
«ما یک تکلیف داریم و آن عمل کردن به احکام است و گوش دادن به فرمان امام و ولایت فقیه است، ما مجبور نیستیم که ببینیم نتیجه چه خواهد شد، ما به ادای تکلیف موظفیم. آن چیزی که ماندگار است افکار اسلامی است.
ما باید از کسانی خط بگیریم که از افکار ناب اسلام و ائمه خط گرفتهاند. این احزاب(گروهکهای منافقین و ضد انقلاب) از روی هوی و هوس برنامههایی در جهت نفی اسلام و اثبات مبانی ضد خدایی دارند و در نهایت نابود شدنیاند . اگر ما روحانیت را از دست بدهیم انقلاب از دست میرود. اگر تنها خودم در سپاه (ارومیه) بمانم باز هم از سپاه دفاع و حمایت خواهم کرد. اگر این جنگ به ما تحمیل نمیشد من روزانه حداقل 500 متر شاهراه میزدم. الآن(منافقان و دشمنان) ما را مجبور کردهاند که کارهای عمرانی را کنار گذاشته و تفنگ بر دوش بگیریم.»
↧