به گزارش راهیان نور، سردار سرتیپ «احمد غلامپور» از فرماندهان نامدار هشت سال دوران دفاع مقدس است که نقش مهم و موثری در عملیاتهای بزرگ دوران دفاع مقدس همچون عملیاتهای والفجر هشت و کربلای پنج داشته است.
مهمترین سِمت وی در دوران دفاع مقدس فرماندهی قرارگاه کربلا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در عملیاتهای مختلف و پیروزمندی، هدایت یگانهای خطشکن را بر عهده داشته است.
سردار غلامپور پس از دوران دفاع مقدس به انتقال تجربیات خود به نسل جوان پاسدار پرداخت و در دانشگاه امام حسین (ع) مشغول فعالیت شد.
از آنجایی که وی در موضوع فرماندهی و مدیریت در دفاع مقدس دارای تجارب ارزشمندی است و این تجارب خود را به صورت علمی و آکادمیک ارائه کرده است، در این رابطه با او به گفتوگو نشستیم که در ادامه این گفتوگو را میخوانید:
راهیان نور: سردار در ابتدا فرماندهی و مدیریت در دفاع مقدس را تعریف بفرمایید.
مدیریت و فرماندهی دو مقوله جدا از هم هستند، به این جهت که حوزه مدیریت یک حوزه ستادی و اداری محسوب میشود و حوزه فرماندهی یک حوزه تصمیمساز، تصمیمگیر و اداره کننده به حساب میآید.
اختیارات فرمانده با یک مدیر قابل قیاس نیست
مدیر فردی است که دارای ساختار و تشکیلاتی است و با اتکا به یکسری قوانین، مقررات و ضوابط، سیستم تحت اشراف خود را هدایت میکند. اما فرمانده فردی است که از اختیارات تقریباً تام و تمام برخوردار است و نسبت به کل ساختار اشراف دارد و میتواند در این ساختار افراد مختلف را جابهجا کند و اختیارات بدهد و یا بگیرد.
برای مثال در حوزه فرماندهی و مدیریت در یک لشکر جایگاه فرمانده جایگاه والایی است که به هیچ عنوان قابل قیاس با مجموعه مدیران حاضر در یک لشکر نیست؛ چرا که در یک لشکر مدیران مختلفی اعم از مدیر لجستیک، مدیر نیروی انسانی، مدیر مهندسی و... در حال فعالیت هستند، اما فرمانده یکی است. همه مدیران در قالب یک سازمان تعریف شده در کنار یکدیگر تحت فرمان فرمانده فعالیتهای خود را انجام میدهند.
در واقع مدیریت سیستمی است که فرماندهی را در اجرای ماموریت کمک میکند؛ اما با فرماندهی فرق میکند.
راهیان نور : فرماندهی در روزهای نخستین جنگ به چه صورت بود و فرمانده چگونه و طبق چه مکانیسمی انتخاب میشد؟
اوایل جنگ هنوز سلسله مراتب فرماندهی در سپاه به وجود نیامده بود و حتی محورهای عملیاتی سپاه با مرکز سپاه هیچ ارتباطی نداشتند و بیشتر بدین ترتیب بود افرادی که داوطلبانه به جبهه آمده بودند و به نوعی از قابلیتها و ویژگیهایی برخوردار بودند، خود به خود جایگاه خود را در عرصه فرماندهی پیدا کرده و به دیگر افراد خط و ربط میدادند و به صورت خودجوش مسئول محور آن منطقه تلقی میشدند.
مسئله دیگر این بود که ما در ابتدای جنگ فرماندهی متمرکز کمتر داشتیم. یعنی فرماندهی متمرکزی که در راس سلسله مراتب باشد، تصمیم بگیرد و به ردههای پایینتر ابلاغ کند، وجود نداشت.
یعنی اگر دو محور در کنار هم بودند، هر دو فرمانده در محورهای خود فرماندهی میکردند و خیلی هم به رده بالاتر قائل نبودند؛ لذا اگر با یکدیگر سازگاری داشتند، هماهنگی لازم بین محورها ایجاد میشد و اگر سازگاری نبود ارتباط و هماهنگی نیز محدودتر بود.
سرلشکر جعفری و سردار غلامپور
فرماندهان دفاع مقدس فرایند تکاملی را طی کرده بودند
راهیان نور: به طور کلی شخصیت افراد آنان را به رده فرماندهی نزدیک میکرد یا اینکه موضوعات دیگری هم اثرگذار بود؟
یقینا کسانی که در دوران دفاع مقدس به درجه و جایگاه فرماندهی رسیدند، در یک سیر و فرآیند تکاملی در حوزه رزم و مسائل نظامی قرار گرفتند تا به این مرحله دست پیدا کردند، اما برخی افراد نیز به واسطه جریانات و شرایط متغیری که در جنگ حاکم بود به فرماندهی میرسیدند، مثلا افرادی در جبههها بودند که در کنار فرماندهای قدر و بزرگ خدمت میکردند که در اثر حشر و نشر با این فرمانده به مسائل نظامی و عملیاتی و غیره اشراف پیدا کرده و با مجروح شدن فرمانده اصلی، به طور معمول به رده فرماندهی میرسیدند. این فرصتی بود برای فرمانده جدید که استعدادها و توانمندیهای خود را بروز دهد. براین اساس نمیتوان برای فرمانده شدن افراد در جبهه یک چارچوب و قاعده نظاممند تعریف کرد.
مهمترین رکن تعیین فرمانده استعداد ذاتی و شمّ عملیاتی افراد بود
اما مهمترین رکن در تعیین و مشخص شدن فرماندهان دوران دفاع مقدس در ویژگیهای فردی و شخصی و شمّ عملیاتی افراد بود.
یعنی اگر شما باکری، خرازی و آبشناسان را به عنوان فرمانده انتخاب میکنید در وهله نخست این انتخاب به دلیل ویژگیها و استعداد بارز فردی این اشخاص بوده است و در عین حال نیز از شجاعت، ایمان، تعهد، صلابت، قدرت بیان و... برخوردار بودهاند.
شرایط و اتفاقات سبب ظهور برخی از فرماندهان در جنگ شد
از دیگر عوامل مهم انتخاب یک فرمانده شرایط زمانی و اتفاقات حاکم بر جبهههای جنگ و شهادت فرماندهان قبلی بود که این موضوع وضعیت را به گونهای رقم میزد تا قرعه به نام افراد دیگر بیافتد. در این مواقع معمولا جانشین فرمانده که فردی نسبتاً با تجربه بوده و در کنار فرمانده اندوختهها و تجارب لازم را به دست آورده بود، کار را به دست گرفته و گاهاً دیده میشد که این افراد در جایگاه فرماندهی موثر واقع شده و میدرخشیدند.
راهیان نور: یعنی ما به واسطه شرایط تحمیلی جنگ، فرماندهان با تجربهمان را از دست میدادیم و بعد باید به دنبال شایستهترین افراد میگشتیم؟
بله این وضعیت کاملا مشهود و حاکم بود، از بالا به پایین به وضوح دیده میشد، برای نمونه میتوان گفت گاهاً برخی از فرمانده لشکرهای ما در عملیاتها برای یک گردان چندین فرمانده انتخاب میکردند که با به شهادت رسیدند هر فرمانده، دیگری امور عملیات و هدایت نیروها را بر عهده گیرد. حتی در یک عملیات تا 15 نفر فرمانده برای گردانها پیش بینی شده بود که در طول روند عملیات به فرماندهی میرسیدند.
نتیجه اینکه بخشی از این قابلیتها و توانمندیهای مرتبط با فرماندهی ذاتی، درونی و به خصوصیات و ویژگیهای فردی برمیگردد و بخشی دیگر با شرایط و حوادث بیرونی ارتباط داشته و اجتناب ناپذیر بود.
البته ما داشتیم فرماندهی که به لحاظ قابلیتهای فردی و دارای ویژگیهایی بوده و فرمانده شده است اما در حوزه فرماندهی و جایگاهی که داشته است نتوانسته خوب عمل کند و به هدایت لشکر و نیروها بپردازد.
دفاع پرس: به غیر از ویژگیهای ذاتی و استعداد درونی، فرماندهان عملیاتی ما در دفاع مقدس از چه شاخصههای اخلاقی برخوردار بودند.
وقتی که به فرماندهان دوران دفاع مقدس از رده لشکر به پایین نگاه میکنیم، درمییابیم که این افراد انسانهای بسیار قابل تقدیر و با صدق و صفایی هستند و کمتر در اینها میتوان اشکال و ایراد پیدا کرد و میتوان گفت غالباً شایستگی ورود به حوزه فرماندهی را داشتند.
فرماندهان از کف جریان جنگ بالا آمده بودند
راهیان نور: آیا اتفاق افتاده بود که کسی به راحتی و سهولت و به قولی یک شبه به رده فرماندهی گردان و یا کمتر و بیشتر دست یابد؟
اکثر فرماندهان ما از کف زمین و کف جریان جنگ مراتب و مراحل تربیتی را طی کرده و به رتبه و درجه فرماندهی رسیدند. برای مثال وقتی که شما کاظمی، باکری، خرازی و... میبینید اینها از جنگ کردستان یعنی قبل از آغاز رسمی جنگ تجربیاتی بدست آورده و آزمونهایی را در مناطق غرب و شمالغرب پس داده و روند رو به رشد را طی کرده و سپس با کوله باری از تجربه به جبهههای جنوب آمدند.
البته به یاد ندارم که انتصاب فرماندهان از طرف فرماندهی کل به راحتی اتفاق افتاده باشد، حتی در ردههای پایین نیز کار با برنامه بود. در ردههای بالاتر هم فردی را که میخواستند به عنوان فرمانده لشکر انتخاب کنند، بخاطر مسئولیت خطیری که میخواستند به او تفویض کنند، کار را سخت میگرفتند، به طوری که حتی در برخی موارد افراد از قبول مسئولیت به جهت سنگینی آن سر باز میزدند. برای نمونه وقتی که مهدی باکری به شهادت رسید، شرایط به گونهای بود که دیگر فرد شاخصی برای فرماندهی لشکر عاشورا نداشتیم و تنها فردی که میتوانست در این جایگاه قرار بگیرد آقای شریعتی بود چون ایشان قبل از شهید باکری در تیپ عاشورا جانشین فرمانده بوده است. اساس تشکیل تیپ عاشورا در سوسنگرد شکل گرفت، لذا بعد از آقا مهدی شایستگی لازم را جهت فرماندهی لشکر داشتند و آقا محسن از ایشان خواستند که فرماندهی این لشکر را بپذیرند که آقای شریعتی نپذیرفتند و گفتند: من همتراز آقا مهدی نیستم و به هیچ عنوان خود را مستحق فرماندهی در جایگاهی که آقا مهدی فرماندهی کرده است، نمیدانم.
سردار شریعتی در کنار حضرت آیت الله خامنهای
کار به جایی رسید که آقای محسن ایشان را از قرارگاه ممنوع الخروج کرد.و گفت تا زمانی که فرماندهی را نپذیری حق خروج از قرارگاه را نداری. تقریبا این موضوع استثنا بود که در سپاه رخ داد و فرد از فرمان فرمانده تمرد کرد چون غالباً نحوه کار اقناعی بود؛ همه میپذیرفتند. به هر حال آقای شریعتی با فشار آقا محسن در آخر پذیرفتند و فرمانده لشکر شدند.
فرماندهان ما اسطورههای دست یافتنی هستند
راهیان نور: مهمترین ویژگیهای فرماندهان دفاع مقدس که بسترساز پیروزیها و موفقیتها بود را بیان کنید.
مهمترین ویژگی فرماندهان ما در دوران دفاع مقدس مسئولیتپذیری آنان بود. فرماندهان ما شرایط سخت را میپذیرفتند و هیچگاه جبهههای جنگ را تنها نمیگذاشتند و در عملیاتها شخصاً حضور یافته و در کنار رزمندگان میجنگیدند که در واقع میتوان گفت این قابلیتها منحصربفرد و عظیم است.
فرماندهان جنگ ما واقعاً اسطوره بودند؛ البته اسطوره نه به آن معنا که دست نیافتنی باشند، این عزیزان در حین اسطوره بودن، دست یافتنی هستند. فرماندهان در سختترین و بدترین شرایط بنا به تکلیف کار خود را انجام میدادند و این قابل تحسین است.
بیشتر عملیاتهای دفاع مقدس با 30 درصد امکانات انجام میشد
راهیان نور : کمبود امکانات و تجهیزات در دفاع مقدس، تا چه اندازه بر فرماندهی و اجرای ماموریت فرماندهان اثرگذار بود؟
وقتی که جنگ را بررسی میکنیم، در مییابیم که هیچ عملیاتی نیست که به فرماندهی ماموریتی ابلاغ شده و آن فرمانده براساس محاسبات عقلانی و منطقی، برآورد تجهیزاتی، عملیاتی و نیروی انسانی پای کار نرفته باشد؛ البته هیچ عملیاتی را هم پیدا نمیکنید که فرماندهان ما با کمتر از یک سوم امکانات وارد مرحله انجام آن نشده باشند در حالی که آموزههای کلاسیک جنگ به ما میگوید که اگر امکانات زیر 70 درصد باشد، بستر اجرای عملیات وجود ندارد.
اما در فرماندهی، تصمیمگیری و اجرای عملیات توسط فرماندهان ما شاخصهای مهمی اثرگذار بود که از آن جمله تکلیف محوری و ولایتمداری بود. این ویژگیها، آنها را مجاب میکرد تا در برابر کمبودها کنار نکشند و با ایمان و اعتقاد، از جان و دل مایه بگذارند. این به آن معنا نیست که ما در اجرای فرامین به دور از واقعیات بجنگیم؛ نه اینطور نبود. ما برای هر عملیاتی بررسیهای کارشناسی و علمی و رصد اطلاعاتی دقیق را لحاظ کرده و در اختیار ردههای بالاتر قرار میدادیم و اگر با تمام اینها تصمیم به حمله گرفته میشد، ماموریت بدون فوت وقت انجام میگرفت.
نیاز به تربیت مدیران جهادی داریم
متاسفانه یکی از اشکالاتی که ما امروز با آن مواجهایم، مقوله ایجاد مدل مدیریت جهادی متاثر از تجربیات دفاع مقدس است که ای کاش مجموعهای درست میشد و این کار مهم را به سرانجام میرساند تا مدل کاملاً علمی و منطقی براساس یک چارچوب و ضوابط تعریف شده را به دست میآوردیم و براساس آن فرمانده و مدیر جهادی در سطح کشور تربیت میکردیم.
نقش فرمانده کلیدی و محوری است؛ چراکه وقتی امروز شما نگاه کنید نقش سردار سلیمانی را کلیدی و محوری میبینید، اما همه میپذیریم که همه این کارها و فعالیتهایی که انجام میشود، به تنهایی کار ایشان نیست بلکه کار مجموعهای از فرماندهان و مجاهدین است که این اتفاقات و پیروزیها را رقم میزنند، اما آنچه که مشخص است این است که نقش سردار سلیمانی به عنوان فرمانده بارز و کلیدی است. پس نقش فرمانده کلیدی است یعنی اینکه بود و نبودش موثر است، اگر نباشد امکان رخ دادن فاجعه وجود دارد و هنگامی که باشد ممکن است پیروزیهای بزرگی به دست آید.
منبع : خبرگزاری دفاع مقدس
↧