Quantcast
Channel: ستاد مرکزی راهیان نور کشور - آخرين عناوين اخبار :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 3984

من فرزند صلح هستم

$
0
0
فکر می کنم عکس اوّلین شهیدی که دیدم، عکس عموی شهیدم بود. همان چهره پر ابّهت که با لبخندی از سر رضایت و سربلندی از بین لاله های قرمز درون قاب عکس به دوروبری ها نگاه می‌کرد. مادربزرگم گاهی از بمباران ها و پناه گرفتن ها تعریف می کرد. اغلب با نگاهی که معنی اش را نمی فهمیدم، می گفت: «تو امّا پسرم فرزند صلحی!» گذشت… بعدها یادمان دادند که نماد شهید ، گل لاله است. معلّممان لاله ای کشید و زیرش با خطّ خوش نوشت: شهیدان زنده اند، الله اکبر! و من فقط هر بار سعی می کردم لاله هایم را قشنگ‌تر و با آب و تاب تر و قرمزتر بکشم. کم کم توجّهم جلب شد به خیابان‌ها، مدرسه‌ها و موسّسات که اسم شهیدان را یدک می‌کشیدند. شهیدانی که شاید بین آجرها و سیمان‌ها و قاب‌های عکس فراموشمان نه! فراموششان شده بودند. آخر هیچ کدام از آدم بزرگ‌های داخل آن ساختمان‌ها از آن‌ها که برایم گفته‌بودند، نبودند! هیچ کدامشان هیچ شباهتی به «علی دهکردیِ» «از کرخه تا راین» که برای من سَنبُل یک رزمنده شده بود، نداشتند. گفتم «از کرخه تا راین» یادم آمد تلویزیون «روایت فتح» می‌گذاشت، «بازگشت پرستوها» پخش می‌کرد، «آژانس شیشه ای» را برای بار بیست و چندم تکرار می‌کرد،من می‌دیدم و گاهی وقت‌ها هم احساساتی می‌شدم و گریه می‌کردم، امّا ته دلم خوشحال بودم خوشحال از اینکه فرزند صلح هستم. باز هم سال‌ها گذشت و من برای اوّلین بار رفتم سر مزار حاج حسین خرّازی. همانکه به قول سید علی بنی لوحی، «جز لبخند، چیزی نگفت.»و لبخندش گویاترین و عمیق ترین پیغام ها را یکجا سرازیر می کرد به تک تک سلول های من «اخراجی ها» را ساختند و بعد مجموعه دوم همین مجموعه. هنرمندان معترض شدند؛ مردم تعریف و تمجید کردند. افرادی بیان می‌کردند که اخراجی ها  واقعیات هشت سال دفاع مقدس را نام نبرده اما عده ای دیگر می‌گفتند: نه! این، عین واقعیّت دوران حماسه ودفاع  است و من فقط نگاه می‌کردم و هر از گاهی به  نشانه تأیید صحبت سری تکان می‌دادم. چه می دانستم؟! آخر من فرزند صلح بودم… می‌خواهم از دفاع مقدّس بنویسم، از سال هایی که ندیده ام، از آژیر خطرهایی که نشنیده ام، از روزهایی که حس نکرده ام. از مسئولیّتی که به دوشم حس می‌کنم، نمی‌دانم چه وظیفه ای دارم ؟! امّا نه، بیش تر که فکر می کنم می بینم مسئولیّت من نباید کار عجیب و غریبی باشد، مسئولیّتم همانی است که در وصیّت نامه هاشان نوشته اند، همان ها که به خاطرشان من و تو و برادرم را به خون پاک برادرانشان قسم داده اند. شاید مسئولیّت من همین «سیب زمینی» نبودنم است. خانواده ام هنوز بعد از 31 سال برای عمویم مراسم سالگرد می‌گیرند. هنوز خیلی از شب‌ها مادربزرگم خواب عمویم را می‌بیند و هنوز هم… 31 سال گذشته. امّا هنوز هم، حتّی از پشت شیشه های قاب عکس، برق چشمان عمویم مرا منقلب می کند و من نمی‌دانم راز این ماندگاری چیست؟ آخر، من فرزند صلحم… انتهای پیام/ حسین احمدی/13961223075 خبرنگار جهاد رسانه ای شهید رهبر

Viewing all articles
Browse latest Browse all 3984

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>