به گزارش راهیان نور،مریم سروستانی خادم شهدای اردوگاه شهیدمسعودیان اهواز دلنوشته ای را در خصوص راهیان نور و خادمی شهدا نوشته است.او نوشته:«مدتها بود دلم، راهیِ راهیان نور شده بوداما این بار دلِ دلم، نمیخواست فقط عبور کنندهی از راهِ نور باشدمیخواست خدمت کند به عبورکنندگان این راه، واضع تر بگویم؛ دلم، خادمی شهدا را طالب بود و این طلب، طلبی بود از جنس نور برای طالب نور که عطای آن را حاتم طایی هم نتوان!بلکه باید خودِ نور میخواستاما من که روی سخن با نور مطلق را نداشتم پس رو زدم به برادر معنویام تا مراد این دل آشوبزدهی مرا، مردانه، مرمّت کرده و به سوی نور بَردهیهات که چه نورٌ علی نوری بودو من، منِ پُر ز منیّت، قلبم مطمئن بود بذکرالله که بإذن الله، این بار طلب میکند طالب نور را، آن نور حقیقی بنوراللهمیدانی! من این نور را در چهرهی پر نور برادر حجت یافتم برای دادن حاجت؛ نورالله در حجت الله!چه نور در نوری شد!و بهتر میدانی که نور، سریعالرضاست و سریع، رضا میدهد به فاصلهی یک روز نورانی تا تو در یک شب نورانی، یک خواب نورانی ببینی!میدانی اگر یک طالب نور، در خواب نور، یک نورِ پُر نور، برایش منوّر شود فردایش عازم خدمت به نور خواهد شد؟! آری من بودم و این دل دیوانه که دلدل میکرد برای دلدادگی!و در آن آشوب، این آرامش نورانی بود که به دادش رسید و إلّا، این دل بود که میماند میان جنون یا عقلپیشگی!آخر عقل میگفت؛ بمان و بخوان:درسَت را، زندگیات را و...اما عشق سخنی دیگر داشت: میگفت این همه که خواهی بخوانی همه آنجاستبرو که عقل هم خواهد آمدو این عشق بود که مرا مجنون لیلی کردو صدای زنگ صدای زنگ، این بار فرق میکرد!عادی نبود! مثل همیشه نبود!انگار در دلش حرفهای تازهای برای گفتن داشت؛ و خبر خادمی شهدا بود برای فردا که مرا به نور میکشاند!و این بود همان اصرارِ بر حقی که باید میبود برای رسیدن به آن نورو مرا رساند آن نورُالله بذکرالله و بإذن الله به خدمت، بحمدللهممنون از نور، یا نور!»انتهای پیام/خانم میرانیان/ 961223053خبرنگار جهاد رسانهای شهید رهبراردوگاه شهید مسعودیان
↧